جدول جو
جدول جو

معنی غبقان - جستجوی لغت در جدول جو

غبقان
(غَ)
غبوق خوار. (منتهی الارب). رجوع به غبوق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ)
هما سبقان، یعنی با هم سبقت گیرندگانند. (منتهی الارب). ای یستبقان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
غسقان شب، نیک تاریک شدن آن. (منتهی الارب). سخت تاریک شدن شب. غسق. غسق. (اقرب الموارد) ، غسقان آب، ریزش آب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج). ریختن آب. (اقرب الموارد) ، غسقان سماء، باران ریزه باریدن. (منتهی الارب). ریختن باران و پاشیده شدن آن. (از اقرب الموارد) ، غسقان لبن، ریزان گردیدن شیر از پستان، غسقان جرح، روان گردیدن زرداب از جراحت. (منتهی الارب) (آنندراج). دویدن زرداب از جراحت. (تاج المصادر بیهقی) ، غسقان عین، خیره گردیدن چشم و تاریک شدن یا اشک آوردن آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). تاریک شدن یا اشک آوردن چشم. (از اقرب الموارد). دویدن آب از چشم. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
دو خرما در یک غلاف. ج، غبارین. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
یقال رجل عبقان، مرد بدخوی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غُب ب)
جمع واژۀ غب ّ. (المنجد). رجوع به غب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبقان
تصویر سبقان
پیش افتادگان اسپان پیش بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبقان
تصویر عبقان
بد خوی: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسقان
تصویر غسقان
ریزش آب، خیرگی چشم، ریزش زرد آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبان
تصویر غبان
توتک ماهی
فرهنگ لغت هوشیار