جدول جو
جدول جو

معنی غایبان - جستجوی لغت در جدول جو

غایبان
(یِ)
جمع واژۀ فارسی غایب:
وگر کس نیارد نظر سوی خورد
تو نیز انده غایبان درنورد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایبان
تصویر سایبان
سایه بان، چادر یا چیز دیگر که برای جلوگیری از آفتاب برپا کنند، هر چیز که سایه بیندازد و مانع آفتاب باشد، چتر، پرده، سایه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
غیرحضوری، به طور غیرحضوری
فرهنگ فارسی عمید
نگهبان غار، چرا که نای به معنی غار آمده است، (آنندراج)، نوازندۀ نای، کبوتر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دائبان. (منتهی الارب). روز و شب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: سایه + بان، پسوند حفاظت و اتصاف، معرب آن ’صوان’، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، آفتاب گیر را گویند و آن چتری باشد مانند چتری که بر سر پادشاهان دارند تا مانع تابش آفتاب گردد، (برهان)، آنچه سایه افکند از بنا یا چادر و جز آن: ظلّه، (ترجمان القرآن) (منتهی الارب)، خیمه، عرش، رواق، سدّه، جائی که بعد بند کردن طاق بصورت سایبان باقی باشد، (منتهی الارب) :
سایبانهاش فروهشته و کاخ اندر زیر
همچو سیمرغی افکنده بپای اندر پر،
فرخی،
فرازش یکی نیلگون سایبان
ز گوهر چو شب اختر از آسمان،
اسدی،
گهی ساقی و کاردانش بود
گهی چتر و گه سایبانش بود،
اسدی،
اگر بساط زمین مفرشم کنند سزد
چو سایبان من از پردۀ سحاب کنند،
مسعودسعد،
ز آب گلها حوض و ز سایبان ایوان
ز چوب بتکده عود و ز آب ابر گلاب،
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 36)،
گویند که از هفت ده بیرون کردندشان شاگردان نیز عاجز شدند او را سایبان ساختند و بخوابانیدند و برفتند، (قصص الانبیاء ص 138)،
دست تو محیط بر ممالک
ابری شده سایبان کعبه،
خاقانی،
سایبان نیست بر تو بخت سپید
آن سپیدی ّ بخت دلسوز است،
خاقانی،
گرفتند یک ماه آنجا قرار
که هم سایبان بود و هم چشمه سار،
نظامی،
خداوندان عقل این طرفه بینند
که خورشیدی بزیر سایبانست،
سعدی (بدایع)،
، مجازاً بمعنی موی سر، زلف:
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد
بهار عارضش خطی بخون ارغوان دارد،
حافظ،
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش رویست و مشکین سایبان ابرو،
حافظ،
، و در این زمان چادری باشد که آن را چار لای بر روی یکدیگر دوزند و آن را شامیانه نیز گویند، (برهان) (انجمن آرای ناصری) :
منشور خرگه و تتق و چتر و سایبان
برکندلان چرخ مدور نوشته اند،
نظام قاری،
رجوع به سایه بان شود،
- سایبان اخضر، کنایه از آسمان است، (ناظم الاطباء)،
- سایبان سیمابی، کنایه از صبح کاذبست، (برهان) (انجمن آرای ناصری)،
- سایبان ظلمانی، صبح کاذب، (ناظم الاطباء)،
-، شب تاریک، (ناظم الاطباء)، کنایه از آسمان است،
- سایبان فلک، کنایه از آسمان:
بپرهیز از این سایبان فلک
بسی داند این سایه مکر و حیل،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(یِ نَ / نِ)
غائبانه. در حال غیاب. در زمان غیاب.
- ارادت غایبانه، ارادت به کسی قبل از آشنایی: خدمت شما نرسیده ام اما غایبانه ارادت دارم.
، مال کسی که مرگ و زندگی آن شخص معلوم نباشد و او را وارث نبود و چون خداوند مال بازآید عوض مال به او دهند. (قسم چهارم از طیارات ازرسالۀ خراج خواجه نصیر چ دانشگاه تهران ضمن مجموعۀ رسائل ص 32)
لغت نامه دهخدا
اونیک در نبودگی ونانه در غیاب کسی کاری را انجام دادن، مال کسی که مرگ و زندگی آن شخص معلوم نباشد و او را وارث نبود و چون خداوند مال آید عوض مال به او دهند، غایب باز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غایب. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) مقابل حاضرین
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی باشد مانند چتر که بر سر بزرگان میداشتند تا مانع تابش آفتاب گردد، خیمه و چادری که سه چهار لای بر روی هم دوخته باشند شامیانه. یا سایبان اخضر. آسمان. یا سایبان سیمابی. صبح صادق. یا سایبان ظلمانی. صبح کاذب، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایبان
تصویر سایبان
((یَ یا یِ))
سایه بان، چتر، چادر یا چیز دیگری که برای جلوگیری از آفتاب برپا کنند. سایوان و سایه گاه نیز گفته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایبان
تصویر سایبان
آباژور
فرهنگ واژه فارسی سره
آفتاب گردان، سایه پوش، سایه گاه، آلاچیق، سایه بان، سایه وان، شامیانه، چتر، سایه پوش، سایه گاه، عرش، نش، چادر، شامیانه، سراپرده، خیمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
غيابيا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
Absently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
absentément
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
assente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
ausentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
отсутствующе
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
abwesend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
nieobecnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
відсутньо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
ausentemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
अनुपस्थित रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
secara absent
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
غائب ہو کر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
অনুপস্থিতভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
อย่างขาดการมี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
kwa ukosefu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
dalgın bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
不在に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
afwezig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
באופן חסר נוכחות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
부재중으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
心不在焉地
دیکشنری فارسی به چینی