جمع واژۀ غایت، غایتها، پایانها، نهایتها: دین پاکیزه و مردانگی و طبع جواد وین سه چیز از تو رسیده ست به غایات کمال، فرخی، و مدرسان سور و آیات و واقفان فصول و غایات ... (ترجمه محاسن اصفهان ص 119)، زآسمان فتح و عرش دولت و معراج جاه دایماً در شأن او آیات غایات آمده، (از ترجمه محاسن اصفهان ص 6)، و بمنزلۀ مثال این جمله استعمال شود: خذ الغایات و اترک المبادی، یعنی مقدمات را بگذار و نتایج را بگیر، الوف الوف (در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین)، (از رسائل اخوان الصفا)
جَمعِ واژۀ غایت، غایتها، پایانها، نهایتها: دین پاکیزه و مردانگی و طبع جواد وین سه چیز از تو رسیده ست به غایات کمال، فرخی، و مدرسان سور و آیات و واقفان فصول و غایات ... (ترجمه محاسن اصفهان ص 119)، زآسمان فتح و عرش دولت و معراج جاه دایماً در شأن او آیات غایات آمده، (از ترجمه محاسن اصفهان ص 6)، و بمنزلۀ مثال این جمله استعمال شود: خذِ الغایات و اترک المبادی، یعنی مقدمات را بگذار و نتایج را بگیر، الوف الوف (در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین)، (از رسائل اخوان الصفا)
غدایا. جمع واژۀ غدیّه. (اقرب الموارد) : الا لیت حظی من زیاره امیه غدیات قیظ او عشیات اشتیه. گفته اند گویندۀ این شعر مشتاق زیارت مادر خود بوده و خواسته است که خداوند این زیارت را در یکی از روزهای تابستان یا شبهای زمستان که دراز هستند نصیب وی کند تا دیدار وی کاملتر شود. (از تاج العروس)
غدایا. جَمعِ واژۀ غَدیَّه. (اقرب الموارد) : الا لیت حظی من زیاره امیه غدیات قیظ او عشیات اشتیه. گفته اند گویندۀ این شعر مشتاق زیارت مادر خود بوده و خواسته است که خداوند این زیارت را در یکی از روزهای تابستان یا شبهای زمستان که دراز هستند نصیب وی کند تا دیدار وی کاملتر شود. (از تاج العروس)
صاحب جمع غانات، در دورۀ صفوی به کسی می گفته اند که ناظر گوشت و سلاخی و امور مربوط به آن بوده است، نویسندۀ تذکرهالملوک آرد: فصل هفتم در بیان شغل صاحب جمع غانات، آنچه گوسفند از هر جا آورند باید در حضور معتمد ناظر کشته شود و گوشت و پیه خام و کله و پاچه و جگر و پوست او تحویل و ضبط شود، و هر گاه گوسفند در سر کار نباشد و گوشت از بازار بخرند هر ماه قیمت آن از قرار تسعیر صاحب نسق و محتسب الممالک و ریش سفیدان صنف که به مهر ناظران رسد ابتیاع شود که نقصان به مال دیوان نرسد و برّه و آنچه به جهت صرف خاصه و خادمان احتیاج باشد استاد قصابان قیمت نامچه به قید التزام نوشته تسلیم نماید که از آن قرار به خرج مجری گردد، (تذکره الملوک چ مینورسکی ص 50)، مشرف میوه خانه و قورخانه و غانات، به اشراف یک شخص مقرر بوده مبلغ بیست تومان مواجب داشته ... (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 63)، صاحب جمع غانات مبلغ هشت تومان و هفتهزار و چهار دینار مواجب و بر این موجب رسوم در وجه او مقرر بوده، (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 68)، صاحب جمع شربت خانه غانات مبلغ ده تومان مواجب و از ده نیم ابتیاع و صد یک انفاذ بتفصیل سر کار خاصه رسوم داشته، (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 70)، ورجوع به ترجمه انگلیسی چ مینورسکی صص 98-99 شود
صاحب جمع غانات، در دورۀ صفوی به کسی می گفته اند که ناظر گوشت و سلاخی و امور مربوط به آن بوده است، نویسندۀ تذکرهالملوک آرد: فصل هفتم در بیان شغل صاحب جمع غانات، آنچه گوسفند از هر جا آورند باید در حضور معتمد ناظر کشته شود و گوشت و پیه خام و کله و پاچه و جگر و پوست او تحویل و ضبط شود، و هر گاه گوسفند در سر کار نباشد و گوشت از بازار بخرند هر ماه قیمت آن از قرار تسعیر صاحب نسق و محتسب الممالک و ریش سفیدان صنف که به مهر ناظران رسد ابتیاع شود که نقصان به مال دیوان نرسد و برّه و آنچه به جهت صرف خاصه و خادمان احتیاج باشد استاد قصابان قیمت نامچه به قید التزام نوشته تسلیم نماید که از آن قرار به خرج مجری گردد، (تذکره الملوک چ مینورسکی ص 50)، مشرف میوه خانه و قورخانه و غانات، به اشراف یک شخص مقرر بوده مبلغ بیست تومان مواجب داشته ... (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 63)، صاحب جمع غانات مبلغ هشت تومان و هفتهزار و چهار دینار مواجب و بر این موجب رسوم در وجه او مقرر بوده، (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 68)، صاحب جمع شربت خانه غانات مبلغ ده تومان مواجب و از ده نیم ابتیاع و صد یک انفاذ بتفصیل سر کار خاصه رسوم داشته، (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 70)، ورجوع به ترجمه انگلیسی چ مینورسکی صص 98-99 شود
جمع واژۀ رایت، (المنجد) (منتهی الارب) (دهار) (اقرب الموارد)، علم ها، (اقرب الموارد) (منتخب اللغات) (غیاث اللغات) (از فرهنگ نظام)، نشانه های لشکر، (آنندراج) (منتخب اللغات) : ور دگرباره به روم اندر کشی رایات خویش هر کجا در روم کاریزی بود پرخون شود، امیرمعزی، رایات او چو دید نقیب بهشت گفتا زین راست تر بباغ بقا عرعری ندارم، خاقانی، رایات تو روس را علی روس صرصر شده شاخ ضیمران را، خاقانی، رایات سلطان بسبب غزوی از غزوات دور افتاد، (ترجمه تاریخ یمینی)، در اثنای این مخاصمات رایات سلطان بدان حدود رسید، (ترجمه تاریخ یمینی)، رایات سلطان و اعلام ایمان در علو و رفعت بثریا رسید، (ترجمه تاریخ یمینی)، نیت غزوی دیگر محقق کرد که اعلام اسلام بدان مرتفع گردد و رایات کفر و شرک بدان منتکس و نگونسار شود، (ترجمه تاریخ یمینی)، ابوابش رایات افراشته دارد، (تاریخ بیهق ص 21)، چو شد رایات شاه زنگ منکوس برآمد دیده بان قلعۀ روس، نظامی، قبۀ خرگاه دولت، شقۀ رایات جاه زینت تمکین و دین، آرایش فرض و سنن، نظام قاری، رجوع به رایت شود
جَمعِ واژۀ رایت، (المنجد) (منتهی الارب) (دهار) (اقرب الموارد)، علم ها، (اقرب الموارد) (منتخب اللغات) (غیاث اللغات) (از فرهنگ نظام)، نشانه های لشکر، (آنندراج) (منتخب اللغات) : ور دگرباره به روم اندر کشی رایات خویش هر کجا در روم کاریزی بود پرخون شود، امیرمعزی، رایات او چو دید نقیب بهشت گفتا زین راست تر بباغ بقا عرعری ندارم، خاقانی، رایات تو روس را علی روس صرصر شده شاخ ضیمران را، خاقانی، رایات سلطان بسبب غزوی از غزوات دور افتاد، (ترجمه تاریخ یمینی)، در اثنای این مخاصمات رایات سلطان بدان حدود رسید، (ترجمه تاریخ یمینی)، رایات سلطان و اعلام ایمان در علو و رفعت بثریا رسید، (ترجمه تاریخ یمینی)، نیت غزوی دیگر محقق کرد که اعلام اسلام بدان مرتفع گردد و رایات کفر و شرک بدان منتکس و نگونسار شود، (ترجمه تاریخ یمینی)، ابوابش رایات افراشته دارد، (تاریخ بیهق ص 21)، چو شد رایات شاه زنگ منکوس برآمد دیده بان قلعۀ روس، نظامی، قبۀ خرگاه دولت، شقۀ رایات جاه زینت تمکین و دین، آرایش فرض و سنن، نظام قاری، رجوع به رایت شود
جمع واژۀ دایه فارسی: و دفع المولود الی الخواطن والدایات، (دزی ج 1 ص 420)، رجوع به دایه شود، - ذات دایات، که او را دایه ها باشد و آن تعبیر از زنی است شوی کرده که هر روز زنان دیگر پرستاری و تیمار داری او کنند، (از دزی ج 1 ص 420)
جَمعِ واژۀ دایه فارسی: و دفع المولود الی الخواطن والدایات، (دزی ج 1 ص 420)، رجوع به دایه شود، - ذات دایات، که او را دایه ها باشد و آن تعبیر از زنی است شوی کرده که هر روز زنان دیگر پرستاری و تیمار داری او کنند، (از دزی ج 1 ص 420)
جمع غانیه، برنا زنان پاک زنان بساز زنان سازگار مونث غانی زنی که به سبب حسن خویش بی نیاز از زیور باشد، زنی که به سبب سرمایه خویش از شوهر خود بی نیاز باشد، زن جوان پاکدامن با شوی، جمع غانیات
جمع غانیه، برنا زنان پاک زنان بساز زنان سازگار مونث غانی زنی که به سبب حسن خویش بی نیاز از زیور باشد، زنی که به سبب سرمایه خویش از شوهر خود بی نیاز باشد، زن جوان پاکدامن با شوی، جمع غانیات