جدول جو
جدول جو

معنی غانات - جستجوی لغت در جدول جو

غانات
صاحب جمع غانات، در دورۀ صفوی به کسی می گفته اند که ناظر گوشت و سلاخی و امور مربوط به آن بوده است، نویسندۀ تذکرهالملوک آرد: فصل هفتم در بیان شغل صاحب جمع غانات، آنچه گوسفند از هر جا آورند باید در حضور معتمد ناظر کشته شود و گوشت و پیه خام و کله و پاچه و جگر و پوست او تحویل و ضبط شود، و هر گاه گوسفند در سر کار نباشد و گوشت از بازار بخرند هر ماه قیمت آن از قرار تسعیر صاحب نسق و محتسب الممالک و ریش سفیدان صنف که به مهر ناظران رسد ابتیاع شود که نقصان به مال دیوان نرسد و برّه و آنچه به جهت صرف خاصه و خادمان احتیاج باشد استاد قصابان قیمت نامچه به قید التزام نوشته تسلیم نماید که از آن قرار به خرج مجری گردد، (تذکره الملوک چ مینورسکی ص 50)، مشرف میوه خانه و قورخانه و غانات، به اشراف یک شخص مقرر بوده مبلغ بیست تومان مواجب داشته ... (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 63)، صاحب جمع غانات مبلغ هشت تومان و هفتهزار و چهار دینار مواجب و بر این موجب رسوم در وجه او مقرر بوده، (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 68)، صاحب جمع شربت خانه غانات مبلغ ده تومان مواجب و از ده نیم ابتیاع و صد یک انفاذ بتفصیل سر کار خاصه رسوم داشته، (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 70)، ورجوع به ترجمه انگلیسی چ مینورسکی صص 98-99 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غایات
تصویر غایات
غایت ها، نهایت ها و پایان چیزها، آخرین درجه ها، مقصودها، مقصدها، پایان ها، جمع واژۀ غایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غانیات
تصویر غانیات
غانیه ها، زنانی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشند، جمع واژۀ غانیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غابات
تصویر غابات
غابه ها، بیشه ها، نیستان ها، جمع واژۀ غابه
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ حانوت و حانه
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غابه، بیشه ها، بیشه هاو صحراها، (غیاث) (آنندراج)، و رجوع به غابه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غاز، معرّب گاز، رجوع به غاز شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غاده
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غاره، (اقرب الموارد) : و ولایت از تاراج و غارات محافظت نمودی، (ترجمه محاسن اصفهان ص 96)
لغت نامه دهخدا
(غُ صَ)
شاخه. غصن. (دزی ج 2 ص 215)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غانیه، رجوع به غانی-ه ش-ود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غایت، غایتها، پایانها، نهایتها:
دین پاکیزه و مردانگی و طبع جواد
وین سه چیز از تو رسیده ست به غایات کمال،
فرخی،
و مدرسان سور و آیات و واقفان فصول و غایات ... (ترجمه محاسن اصفهان ص 119)،
زآسمان فتح و عرش دولت و معراج جاه
دایماً در شأن او آیات غایات آمده،
(از ترجمه محاسن اصفهان ص 6)،
و بمنزلۀ مثال این جمله استعمال شود: خذ الغایات و اترک المبادی، یعنی مقدمات را بگذار و نتایج را بگیر، الوف الوف (در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین)، (از رسائل اخوان الصفا)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عانه، رجوع به عانه شود
لغت نامه دهخدا
نام قسمتی از جنوب طهران، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ خان و خانه و بمعنی کاروانسراها میباشد: بعضی صحابه گفتند، یا رسول اﷲ این خانات و مساکن که در راه شام است ... (فتوح ص 4)، ضحاک گفت: خاناتی که مسافران در او فرودآیند، (فتوح ص 4)
لغت نامه دهخدا
نام خطه ای است و آن عبارت است از قسمت جنوب شرقی مجارستان که از جنوب به رود خانه دانوب و از شمال به رودخانه موروس و از مشرق به کوهستان کارپات محدود است و حاصلخیزترین ناحیۀ مجارستان محسوب میشود، محصول عمده آن گندم، جو، انگور، پنبه، ارزن، کنف، کتان و تنباکو است، (از قاموس الاعلام ترکی)، نوار چسب، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)،
- بی باندرل، کالایی که برچسب ندارد و غیرمجاز و قاچاق است،
، نوار دراز باریکی از پارچه که به بالای دکل یا چوب بیرق و غیره می بندند، (از لاروس)، بند تفنگ، بندی که کیسۀ سربازان به آن وصل است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
پارچۀ عریض، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درنگ. (غیاث اللغات). توقف و درنگی. تأنی. آهستگی. (فرهنگ فارسی معین) :
لیک مؤمن زاعتماد آن حیات
می کند غارت بمهل و با انات.
مولوی (مثنوی).
لغت نامه دهخدا
جمع غانیه، برنا زنان پاک زنان بساز زنان سازگار مونث غانی زنی که به سبب حسن خویش بی نیاز از زیور باشد، زنی که به سبب سرمایه خویش از شوهر خود بی نیاز باشد، زن جوان پاکدامن با شوی، جمع غانیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایات
تصویر غایات
پایانها، نهایتها، جمع غایت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غابه، از ریشه پارسی باغ ها بیشه ها نیستانها دشت ها زمین پست و هموار، گروه مردمان، نیزه دراز، بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده، جمع غاب غابات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارات
تصویر غارات
جمع غاره، تاراج ها چپاول کردن چپو کردن به تاراج بردن، جمع غارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالات
تصویر غالات
جمع عال، کوپله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایات
تصویر غایات
جمع غایت. پایان، نهایت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انات
تصویر انات
((اَ))
توقف، آهستگی، بردباری، عمل، وقار
فرهنگ فارسی معین