- غامر
- زمین بایر و خراب که قابل کشت و زرع نباشد، مقابل عامر، ویران
معنی غامر - جستجوی لغت در جدول جو
- غامر
- جای ویران، زمین خراب
- غامر ((مِ))
- بایر، خراب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث غامر ویران مونث غامر
زیرک، بی باک
نوازنده نی نای زن. توضیح: لغویان عرب) زمار (را بدین معنی آورده اند و استعمال) زامر (رانفی کرده اند
افسانه گوینده، نقال
میوه ناک میوه دار
خردار دارنده خر، خر ماهی
امیری کردن، مشورت کردن میری کردن چیره شدن خرما فروش خرما فروش. نیک نگریستن در نگرستن اندیشه کردن اندیشیدن، درنگ. ج: تاملات
آباد کننده، معمور، آباد
غدر کننده، خائن، بی وفا، عهدشکن
رونده، گذرنده، گذشته، باقی، باقی مانده، در علم نجوم ستاره ای که از تربیع گذشته و به تثلیث نرسیده باشد یا از تسدیس تجاوز کرده و به تربیع نرسیده باشد
لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
افسانه گوینده، افسانه گو، قصه گو، مجلس افسانه گویان
مبهم و مشکل، دور از فهم، پوشیده و دور از ذهن، زمین پست
غمره ها، شدت ها، دشواری ها، سختی ها، محل های فراهم آمدن و انبوهی چیزی، جمع واژۀ غمره
باریک اندام، خوابیده: نره باریک انداک باریک میان، دقیق لطیف
کیک از خرفستران
آباد، آباد کننده، ماند گار، دراز زی، بچه کفتار آباد کننده، اقامت کننده در محلی معمور، زیاد عمر کننده، معمور آبادان
ضعیف ناتوان
گفتار مشکل، دشوار، سخت پیچیده
پر بار چون کشتی، پر شده چون چاه
آمرزنده گناه، آمرزنده و پوشنده گناه
تاوان پرداز
مرد بیوفا، غدیر
باقیمانده، گذشته
زمین پست، گود، آب فرو رونده زمین
فرو شونده در نشیب فرو رونده، نهان در زیر زمین (آب) مقابل ظاهر، گود پست
جمع غشمره، ستم ها آزار ها