جدول جو
جدول جو

معنی غافل - جستجوی لغت در جدول جو

غافل
آنکه در امری اهمال و غفلت کند، غفلت کننده، ناآگاه، بی خبر، فراموش کار
غافل شدن: غفلت کردن، برای مثال دریغا که مشغول باطل شدیم / ز حق دور ماندیم و غافل شدیم (سعدی۱ - ۱۸۴)، بی خبر ماندن، فراموش کردن
تصویری از غافل
تصویر غافل
فرهنگ فارسی عمید
غافل
(فِ)
بی خبر. ناآگاه. (دهار). گول. (نصاب). بیخود. (ترجمان علامۀ جرجانی). بی خرد. نادان که درکارها اهمال و فروگذاری کند. دائر. غارّ. غیهب. غمر: اغترار، غافل شدن. تهو، غافل شدن. (منتهی الارب).
من و تو غافلیم و ماه و خورشید
بر این گردون گردان نیست غافل.
منوچهری.
جره بازی بدم رفتم به نخجیر
سیه دستی بزد بر یال من (مو) تیر
برو غافل مچر در چشمه ساران
که گر غافل چری غافل خوری تیر.
باباطاهر.
غافل نبود در سرای طاعت
تا مرد بیک ره بقر نباشد.
ناصرخسرو.
گر امروز غافل بوی هم چنین
بدین درد فردا بمانی حسیر.
ناصرخسرو.
تا مر مرا تو غافل و ایمن نیافتی
از مکر غدر خویش گرفتی سخر مرا.
ناصرخسرو.
غافل و مرده هر دو یکسان است.
سنائی.
از نتایج عاقبت آن (محنت) غافل بودی. (کلیله و دمنه). در نصیب خویش غافل بودم. (کلیله و دمنه). چنان در حلاوت آن (شهد) مشغول شد که ازکارهای خود غافل گشت. (کلیله و دمنه). دزد جواب دادکه من آن غافل نادانم که دم گرم تو مرا بر باد سرد نشاند. (کلیله و دمنه). عاجزتر ملوک آن است که از عواقب کارها غافل باشد. (کلیله و دمنه). و اگر چنانکه از باژگونگی روزگار کاهلی بدرجتی رسد یا غافلی رتبتی یابد بدان التفات ننماید. (کلیله و دمنه).
تو غافل و سپهر کشنده رقیب تو
فرزانه خفته و سگ دیوانه پاسبان.
خاقانی.
بلکه من آزادم او در بند آز
بلکه من آگاهم او غافل ز راه.
خاقانی.
رادمردان غافلان عهد را
از شراب جود مست خود کنند.
خاقانی.
بس بی خبر است ز اندکی عمر
زان خندۀغافلان زند صبح.
خاقانی.
غافل از این بیش نشاید نشست
بر در دل ریز گر آبیت هست.
نظامی.
این چه نشاط است کزو خوشدلی
غافلی از خود که ز خود غافلی.
نظامی.
آدمی غافل اگر کور نیست
کمتر از آن نحل و از این مور نیست.
نظامی.
پیش از این گر چو غافلان خفتم
اینک اینک بترک آن گفتم.
نظامی.
گر ز خود غافلم به باده و رود
نیستم غافل از سپهر کبود.
نظامی.
گر تو بنشینی به بیکاری مدام
کارت ای غافل کجا زیبا شود.
عطار.
ای دل غافل بدان منتظر تست دوست
آه اگر آگهی از که جدا مانده ای.
عطار.
بگاه نعمت مغرور و غافل. (گلستان). از خصم دل آزرده نیندیشید و از قول حکما غافل... (گلستان). وزیری غافل را شنیدم که خانه رعیت را خراب کردی... (گلستان).
غافل نشود عاقل عاقل نشود غافل. (جامع التمثیل).
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
غافل در این خیال که اکسیر میکنند.
حافظ.
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد.
حافظ.
فاش کن حیلت بداندیشان
تا نگویندغافلی زایشان.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
غافل
(غال ل)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
غافل
(فِ)
نام جد عبدالله بن مسعود است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
غافل
بی خبر، نا آگاه، بیخود، بی خرد
تصویری از غافل
تصویر غافل
فرهنگ لغت هوشیار
غافل
((فِ))
ناآگاه، بی خبر، نادان، بی خرد
تصویری از غافل
تصویر غافل
فرهنگ فارسی معین
غافل
بی خرد، جاهل، ناآگاه، نادان، بی خبر، غفلت زده، لاقید
متضاد: عاقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غافل
غافلين
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به عربی
غافل
Inadvertent, Inattentive
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
غافل
inadvertent, distrait
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به فرانسوی
غافل
آرام، ساکت، بی خبر
فرهنگ گویش مازندرانی
غافل
unbeabsichtigt, unaufmerksam
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به آلمانی
غافل
অবহেলিত , উদাসীন
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به بنگالی
غافل
inadvertido, distraído
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به پرتغالی
غافل
случайный , невнимательный
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به روسی
غافل
حواس پرت، غافل
دیکشنری اردو به فارسی
غافل
غافل
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به اردو
غافل
bila kukusudiwa, kijijini
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به سواحیلی
غافل
โดยไม่เจตนา , ไม่ใส่ใจ
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به تایلندی
غافل
niezamierzony, nieuważny
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به لهستانی
غافل
dikkatsiz
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
غافل
不注意な , 注意散漫な
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به ژاپنی
غافل
רשלני , לא ערני
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به عبری
غافل
무심한 , 부주의한
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به کره ای
غافل
tidak sengaja, lalai
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
غافل
अनजाने , लापरवाह
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به هندی
غافل
onbedoeld, onoplettend
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به هلندی
غافل
involontario, distratto
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
غافل
inadvertido, distraído
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
غافل
ненавмисний , неуважний
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به اوکراینی
غافل
无意的 , 不注意的
تصویری از غافل
تصویر غافل
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ)
غافل بودن. مانند غافلان گذراندن:
بعد از این روی در بهی دارم
دل ز هر غافلی تهی دارم.
نظامی.
نبردم بسر عمر درغافلی
مگر در هنرمندی و عاقلی.
نظامی.
بدین غافلی می گذاریم روز
که در ما زنند آتش رخت سوز.
نظامی.
پیشتر از مرتبۀ غافلی
غافلیی بود، خوشا غافلی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فِ)
یکی از شعرای ایران و از اهالی طالقان است. وی در عهد شاه عباس ثانی میزیسته، از اوست:
ز شوق نامه نویسم، ز رشک پاره کنم
دلی که نیست تسلی در او، چه چاره کنم ؟
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غافله
تصویر غافله
مونث غافل سوتک فرناس مونث غافل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافلی
تصویر غافلی
ویستاری سوتکی فرناسی ناگاهی غافل بودن غفلت
فرهنگ لغت هوشیار