جدول جو
جدول جو

معنی غافت - جستجوی لغت در جدول جو

غافت
گیاهی خاردار و تلخ مزه با برگ های دراز، شاخه های باریک و مجوف، گل های کبود و ارتفاعی درحدود ۵۰ سانتی متر که برگ، گل و عصارۀ آن در طب به کار می رود و برای امراض کلیه، کبد و اسهال نافع است
تصویری از غافت
تصویر غافت
فرهنگ فارسی عمید
غافت
(فَ / فِ)
گلی است لاجوردرنگ درازشکل و شاخهای باریک دارد بدرازی یک وجب و گل و برگ و شاخ آن همه تلخ است و از کوهستان حوالی شیراز آورند، بوتۀ آن را حشیش الغافت و شجره البراغیث و شوکۀ منتنه گویند، نیم مثقال آن حیض را برسد. (برهان). به فارسی آن را گل خله گویند و از گیاههای خاردار است، برگی چون شاهدانه و گلی چون نیلوفر دارد. (از بحر الجواهر). به لاتینی اوبطوری و به بربری اکرسومنه نامند و نبات آن را حشیشه الغافت و شجرهالبراغیث و شوکۀ منتنه نامند.
ماهیت آن: گیاهی است خاردار و برگ آن دراز و عریض و طولانی و مزغب و از وسط برگهای آن شاخی مجوف خشن روییده وگل آن کبود مایل به بنفشی و طولانی و جمیع اجزای آن بسیار تلخ و از صبر تلختر و با عفوصت و قبض کمی و حرارت چندان ندارد و مستعمل گل آن است با عصارۀ آن، وقوت آن سه سال باقی می ماند. بهترین آن فارسی است که از کوهستان شیراز آورند و رومی نیز. طبیعت آن گرم در اول و خشک در دوم و جمعی برعکس نیز گفته اند و صاحب ارشاد گرم و خشک در دوم دانسته و با قوت قابضه کمی.
افعال وخواص آن: ملطف و مقطع و جاذب و جالی و مفتح سدۀ جگر و سپرز و تنقیۀ مجاری آن و جهت تبهای مرکبه و اسهال اخلاط سوخته و ادرار بول و شیر و حیض و عرق.
اعضاء الغذا، و النفض: آشامیدن حشیش و یا عصارۀ آن جهت اوجاع کبد و تفتیح سدد آن و سدۀ طحال و تقویت کبد و تحلیل اورام آن و اورام طحال و صلابت آن و صلابت معده و سوءالقنیه واستسقاء و ادرار بول و حیض و با شراب جهت قروح امعاو حمول آن مدر قوی حیض بعد از یأس از آن.
القروح: آشامیدن نیم مثقال از حشیش آن با آب شاهتره و سکنجبین و هم چنین گل و عصارۀ آن و ضماد گیاه آن با پیه خنزیر کهنه و یا پیه هر حیوانی که باشد سرشته جهت قروح عسره الاندمال و طلای عصارۀ آن جهت جرب و حکه و ذرورآن مجفف و التیام دهنده زخمها.
الحمی: جهت حمیات مزمنۀ کهنه و مرکبه و سوداویه و صفراویه ومحترقه به تخصیص عصارۀ آن با عصارۀ افسنتین.
الزینه: جهت داء الثعلب و داءالحیه. گویند مضر طحال است، مصلح آن انیسون، مقدار شربت آن در غیر مطبوخ تا سه درم و در مطبوخ تا هفت درم، بدل آن در حمایت به وزن آن اسارون و نیم وزن افسنتین. و طریق اخذ عصارۀ آن آن است که گیاه آن را و آب آن را گرفته در آفتاب بگذارند تا منعقد گردد، پس افراص ساخته خشک نمایند. طبیعت آن سرد و خشک و الطف از جرم آن.
افعال و خواص آن: ملطف و مقطع و رافع جرب و حکه و تبهای کهنه و درد جگر با آب شاهتره و سکنجبین، مقدار شربت آن نیم مثقال تا یک مثقال، مضر انثیین، مصلح آن مصطکی، بدل آن سه وزن آن غافث و گویند سه وزن آن سماق است و تخم آن را چون با شراب بیاشامند جهت قروح امعاءو نهش هوام مفید و حب و اقراص و معجون در قرابادین کبیر ذکر یافت. مؤلف اختیارات بدیعی آرد: بهترین آن فارسی بود که از کوهستان حوالی شیراز آورند و رومی نیز نیکو بود و آن گلی است لاجورد رنگ دراز شکل و شاخهای وی باریک بود و بدرازی یک وجب بود و کوتاه تر نیزبود و گل وی و شاخ وی و ورق وی همه تلخ بود بغایت مانند صبر، و طبیعت آن گرم بود در اول و خشک بود در دویم و گویند معتدل بود در گرمی و سردی و گویند سرد است و وی لطیف بود و در ابتدا داءالثعلب عظیم نافع بود و با پیه کهن بر ریشهایی که دشخوار بود باصلاح آوردو درد جگر و معده و صلابت سپرز و قرحۀ امعا و تبهای مزمن و صفرای محترقه بیرون آورد و مقدار شربت از وی نیم مثقال بود و وی حیض براند و گویند مضر بود بسپرز و مصلح آن انیسون است و بدل آن نیم وزن آن افسنتین با یک وزن آن اسارون. (اختیارات بدیعی). حکیم مؤمن آرد: شکوفه گیاهی است کبود مایل به بنفشی و طولانی وتلخ و با عضوصت و برگش دراز و عریض و زغب دار و از وسط برگها شاخ مجوف خشونت دار می روید و قوتش تا سه سال باقی است. در دوّم گرم و در اول خشک و لطیف و جالی و مفتح سدّه جگر و مقوی معده و جگر و مدر حیض و بول و شیر و عرق و مسهل اخلاط سوخته و حاره و رافع تبهای مرکبه و سدّۀ سپرز و جگر و ذرور او مخفف و التیام دهنده زخمها و حمول او مدر قوی حیض و گویند مضرّ سپرزاست، و مصلحش انیسون و بدلش مثل او اسارون و نصف آن افسنیتن و شربت او سه درهم و در مطبوخ هفت درهم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). ابن البیطار در شرح ’غافث’ آرد: دیسقوریدوس فی الرابعه اناطوربوس هو من النبات المستأنف کونه فی کل سنه یستعمل فی وقودالنار و یخرج قضیباً واحداً قائماً دقیقاً اسود صلباً خشبیاً. علیه زغب طوله ذراع او اکثر، علیه ورق متفرق بعضه من بعض مشرف تشریفات او اکثر، و هذه الشرف مشرفه مثل تشریف المنشار شبیهه بورق النبات الذی یقال له نیطافلن اوورق الشهدانج و لون الورق الشهدانج و لون الورق الی السواد و علی الساق من نصفه بذر علیه زغب یسیر مائل الی السفل اذا جف یتعلق بالنبات. جالینوس فی السادسه، قوه هذالدواء قوه لطیفه قطاعه تجلو من غیر ان تحدث حراره معلومه و لذلک صار یفتح سدد الکبد و فیه مع هذا قبض یسیر بسببه صار یقوی الکبد. دیسقوریدویس. و ورق هذا النبات اذا دق ناعماً و خلط بشحم الخنزیر العتیق و وضع علی القروح العسره الاندمال أبرأها و هذا النبات او بزره اذا شربا بالشراب نفعا من قرحهالامعاء و من نهش الهوام. لی. قد کثر الاختلاف فی هذالنبات بین الاطباء مشرقاً و مغرباً حتی انه لم یثبت له حقیقه عند احد منهم، فاطباء المغرب الاقصی و افریقیه یستعملون مکانه النبات المسمی بالبربریه. (برهان). و هو الطابق و رجعوا فی ذلک قول اسحاق بن عمران واحمد بن ابی خالد، و هذا غلط منهم فاحش، لان البرهلان قد ذکره دیسقوریدوس فی الثالثه و سماه بالیونانیه (فوتیرا) و هو الطابق بالعربیه و قدذکرته فی حرف الصاء، و اما بعض اطباء الاندلس فانهم یستعملون هذالدواءالذی تکلمنا فی هیئته و قوته کدیسقوریدوس و جالینوس و اهل اطباء العراق و الشام والدیار المصریه فلیس یعرفون شیئاً مما ذکرناه و انما یستعملون نباتاً آخر شدیدالمرار، له زهر ازرق الی الطول ماهو، و له قضبان مدوره دقاق تشبه الدقیق من الاسل و لون ورقه و قضبانه الی الصفره و جمیعه شدید المراره امر من الصبر و هو اشدّ قوه و اظهر نجحاً فی تفتیح سدد الکبد و غیرها من الدواء الذی قالت التراجمه عنه انه الغافث فی مفردات دیسقوریدوس و جالینوس فاعلمه. وقال بدیغورس و بدله نصف وزنه اسارون و وزنه و نصف وزنه افسنتین. (مفردات ابن بیطار ج 2 ص 144-145). داودضریر انطاکی ذیل ’غافت’ آرد: نبت عریض الاوراق مزغب فی وسطه قضیب مجوف خشن، له زهر الی الزرقه، و منه بنفسجی مرالطعم عفص یدرک اواخرالربیع، تبقی قوته ثلاث سنین، و هو حار فی الثانیه یابس فی الاولی او معتدل یسهل الاخلاط الحاره والمحترقه و یفتح السدد و یطفی ءالحمیات بالغاً حتی قیل یبرده و یزیل الطحال و عسرالبول و یدرالفضلات حتی الحیض بعد الیأس ولو احتمالاً، یدمل و یجفف بمطلق الشحوم ذروراً و هو یضرالطحال مع نفعه منه و یصلحه الانیسون و شربه جرمه ثلاثه و مطبوخه سبعه و بدله مثله اسارون و نصفه انیسون. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 259). غافث. اوفطاریون. اوقطاریون شجرهالبراغیث. دوای جگر. شوکه منتنه. بقله القمل
لغت نامه دهخدا
غافت
گیاهی است از تیره گل سرخیان که پایا است و ساقه اش راست و ارتفاعش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و رنگش مایل به قرمز و پوشیده از کرک و برگهایش شامل 3 تا 4 زوج برگچه دندانه دار و گلهایش متعدد و برنگ زرد مایل به نارنجی است. همه قسمتهای گیاه مخصوصا برگ خشک شده آن دارای اثر درمانی است. دم کرده 20 در هزار این گیاه به عنوان قابض ملایم مصرف میشود و به علاوه برای رفع اسهال و بیماری های کبدی و کلیه نیز به کار می رود و چون دارای خاصیت ضد عفونی و مسکن نیز می باشد جوشانده اش را به عنوان غرغره در گلو دردها به کار می برند و همچنین در معالجات زخمها استعمال می شود حشیشه الغافث غافث شوکه منتنه دوای جگر قیزل یپراق قیزل یاپراق قاصیق اوتی علف گلو درد اکرسومنه اوباطریوس اوفاطریون جثجات ارار مشکانیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غافر
تصویر غافر
آمرزنده، پوشندۀ گناه، بخشایندۀ گناه، از صفات و نام های خداوند، چهلمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۵ آیه، حم اولی، مؤمن، طول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رافت
تصویر رافت
مهربانی، شفقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یافت
تصویر یافت
یافتن، پیدا کردن، دریافتن، حس کردن
یافت شدن: پیدا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافت
تصویر بافت
بافتن، عمل بافندگی، بافته شده، تاروپود، نسج، در علم زیست شناسی دسته ای از یاخته ها که در بدن موجودی به هم پیوسته باشند، در علم زیست شناسی مجموع سلول هایی که شکل و ساختمان آن ها شبیه یکدیگر است و در بدن عمل مشترکی انجام می دهند مثلاً بافت ماهیچه ای، بافت عصبی، بافت استخوانی، بافت اسفنجی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غافث
تصویر غافث
غافت، گیاهی خاردار و تلخ مزه با برگ های دراز، شاخه های باریک و مجوف، گل های کبود و ارتفاعی درحدود ۵۰ سانتی متر که برگ، گل و عصارۀ آن در طب به کار می رود و برای امراض کلیه، کبد و اسهال نافع است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غایت
تصویر غایت
نهایت و پایان چیزی، آخرین درجه، مقصود، مقصد، پایان
غایت مطلوب: نهایت خواسته و آرزو
غایت مقصود: نهایت خواسته و آرزو، غایت مطلوب
به غایت: بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غارت
تصویر غارت
ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور، تاراج کردن، چپاول کردن، دزدیدن، آنچه پس از شکست خوردن کسی برجای ماند، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غافل
تصویر غافل
آنکه در امری اهمال و غفلت کند، غفلت کننده، ناآگاه، بی خبر، فراموش کار
غافل شدن: غفلت کردن، برای مثال دریغا که مشغول باطل شدیم / ز حق دور ماندیم و غافل شدیم (سعدی۱ - ۱۸۴)، بی خبر ماندن، فراموش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
خمانیدن شاخ غاف و جز آن را. (آنندراج). اغافه. رجوع به این کلمه شود.
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته غافت جگر دارو از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره گل سرخیان که پایا است و ساقه اش راست و ارتفاعش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و رنگش مایل به قرمز و پوشیده از کرک و برگهایش شامل 3 تا 4 زوج برگچه دندانه دار و گلهایش متعدد و برنگ زرد مایل به نارنجی است. همه قسمتهای گیاه مخصوصا برگ خشک شده آن دارای اثر درمانی است. دم کرده 20 در هزار این گیاه به عنوان قابض ملایم مصرف میشود و به علاوه برای رفع اسهال و بیماری های کبدی و کلیه نیز به کار می رود و چون دارای خاصیت ضد عفونی و مسکن نیز می باشد جوشانده اش را به عنوان غرغره در گلو دردها به کار می برند و همچنین در معالجات زخمها استعمال می شود حشیشه الغافث غافث شوکه منتنه دوای جگر قیزل یپراق قیزل یاپراق قاصیق اوتی علف گلو درد اکرسومنه اوباطریوس اوفاطریون جثجات ارار مشکانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یافت
تصویر یافت
پیدا کردن، بدست آوردن تحصیل کردن، دانستن شناختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایت
تصویر غایت
سرانجام، پایان کار، نهایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت
تصویر غارت
چپاول، تاراج، چپو کردن، تاخت و تاراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافر
تصویر غافر
آمرزنده گناه، آمرزنده و پوشنده گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافل
تصویر غافل
بی خبر، نا آگاه، بیخود، بی خرد
فرهنگ لغت هوشیار
عضوی در بدن حیوان یا نبات که موظف به انجام دادن قسمتی از اعمال حیاتی موجود است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غامفت
تصویر غامفت
غانفت کانفت بنگرید به کانفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رافت
تصویر رافت
سخت و بسیار مهربان، مهربانی شدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافت
تصویر بافت
((چِ))
بافتن، نسج، مجموعه سلول هایی که در شکل و ساختمان شبیه هم می باشند و یک عمل مشترک را انجام می دهند، مانند بافت های ماهیچه ای، بافته شده، بافته، مجازاً، ساختار و ویژگی های متعلق به یک مجموعه، مجموعه اج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غایت
تصویر غایت
((یَ))
پایان، نهایت، مقصد، مقصود، مطلوب نهایت آرزو، تمامی مطلوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غافل
تصویر غافل
((فِ))
ناآگاه، بی خبر، نادان، بی خرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غافر
تصویر غافر
((فِ))
از نام های خداوند به معنای آمرزنده گناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارت
تصویر غارت
((رَ))
چپاول کردن، به تاراج بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غایت
تصویر غایت
تا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غافل
تصویر غافل
Inadvertent, Inattentive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غافل
تصویر غافل
inadvertent, distrait
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غافل
تصویر غافل
inadvertido, distraído
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غافل
تصویر غافل
случайный , невнимательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غافل
تصویر غافل
unbeabsichtigt, unaufmerksam
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غافل
تصویر غافل
niezamierzony, nieuważny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غافل
تصویر غافل
ненавмисний , неуважний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غافل
تصویر غافل
inadvertido, distraído
دیکشنری فارسی به اسپانیایی