جدول جو
جدول جو

معنی غاغاطیس - جستجوی لغت در جدول جو

غاغاطیس
حجر غاغاطیس غاغاطی، طاغیطوس، سکنج، سبج، رجوع به غاغاطی و حجر غاغاطیس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از یونانی غاغاطیس، طاغیطوس، سنگی باشد سیاه و سبک و بوی قیر از آن می آید و آن را از وادی شام آورند ودر قدیم آن وادی را غاغا می خوانده اند و الحال وادی جهنم گویند، اگر بر آتش نهند بخور آن مصروع را نافع باشد و گزندگان بگریزند و آن را به عربی حجر غاغاطیس و حجر غاغیطوس خوانند، (برهان) (آنندراج)، حجرٌ خفیف ٌ بارد یابس، (بحر الجواهر)، و رجوع به غاغا شود
لغت نامه دهخدا
کرویا است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
گالاسی، ناحیتی در آسیای صغیر که توسط گل ها اشغال شد (278 قبل از میلاد) و در 25 قبل از میلاد مطیع رومیان گردید: والنبات الذی ینبت بقیادوقا (قبادوقیا) و بالبلاد التی یقال لها عالاطیا (غالاطیا) التی به آسیا ... (ابن البیطار: حرمل) تکون (زبد البحیره) بالبلاد التی یقال لها عالاطیا (غالاطیا) و هی بلاد الافرنج (ابن البیطار: زبدالبحیره) و رجوع به ابن البیطار ذیل اسطوخودوس و به ترجمه لکلرک (همین مورد) شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب به رود گنگ. رجوع به غنغیطس شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از سه شاگرد اسقلبیوس طبیب یونانی بوده است، (تاریخ الحکماء قفطی ص 93)، و رجوع به اسقلبیادس و اسقلبیوس شود
لغت نامه دهخدا
نام دیگر آن غالیوس و کلمه ای است یونانی که معنی آن بدبوست و مردم مصر آن را فسا الکلاب می نامند. گیاهی است املس که برگهای آن در طرف گلش درشت است و سفید کبود می نماید. بدبو و تلخ مزه است. در خرابه ها و اطراف بوستانها میروید و در مجاری آب بسیار است. گرم در اول و خشک در دوم. گویند دارویی مانند آن در علاج درد سینه و ربو و سعال و تنگی نفس و گشودن سده ها یافت نشود و حکه و جرب و امراضی را که از صفرا باشد سود دهد و سنگ مثانه را می شکند و مدر و گشایندۀ بادهاست. شربت آن تا 5 درم است و آب آن اگر در برج حمل گرفته شده و با روغن زیتون آمیخته شود جهت پاک کردن چرک معادن مؤثر است. (از تذکرۀ ضریر انطاکی ص 249). و در تحفۀ حکیم مؤمن آرد: غالیسس به لغت یونانی به معنی منتن الرائحه است و غالوسیس نیز آمده و در طبرستان پلهیم نامند و در بستانها و خرابه ها بسیار میروید و بقدر نبات انجره و برگش با ملاست و بدبویی و گلش سفید و چتری مانند گل شبت و ثمرش بقدر عنب الثعلب و بعد از رسیدن سیاه و پرآب میشود و در دارالمرز سرکه را با آن رنگین میسازند و بیخ او سفید و با تجویف، در سیم گرم و خشک و محلل خنازیر و اورام صلبه و سرطان و قروح خبیثه و ورم مزمن انثیان خصوصاً چون برگ و شاخ او را با سرکه روزی دو بار ضماد کنند و خوردن ساق او بجای سبزی جهت سرفۀ کهنه و بهق و ضیق النفس و ربو و درد سینه بی عدیل و چیزی دیگر قایم مقام او ندانسته اند و مفتح سدد ومفتت حصاه و مدرّ بول و حیض و محلل ریاح و جهت جرب و حکه و بالخاصیه جهت علل صفراوی مفید و شربتش تا پنج درهم و آب او با روغن زیتون جهت پاک کردن چرک معادن مؤثر است و نقیع بیخ او بقدر ده درهم مسهل قوی بلغم و سودای رقیق و سریع العمل است. (تحفۀ حکیم مؤمن). در مفردات ابن البیطار آرد: غالسیفس، عامتنا بالاندلس تسمیه بالحملج و اهل مصر تسمیه بالمنتنه و هو کثیر بالبساتین ینبت نفسه من غیر ان یزرع یشبه نباته نبات القریص الا انه املس لا یلذع التبه. دیسقوریدوس فی الرابعه هو نبات یشبه افالیقی و هو الابخره فی جمیعالاشیاء الا ان ورقه اشد ملاسه من ورق افالیقی و اذا فرک ورقه فاحت منه رائحه منتنه جداً و له زهر دقاق لونه الی الفرفیریه و ینبت فی السیاجات و فی الطرق و الخربات و قوه الورق و القضبان محلله للجسا، و الاورام السرطانیه و الخنازیر و الاورام التی یقال لها قوحثلاو الاورام العارضه فی اصول الاذان فینبغی اذ احتیج الی ضماد و دق هذا النبات او قضبانه ان یدق الورق والقضبان و نحیط المستعمل منها بالخل و یعمل منها ضماد وتضمد به هذه الاورام و هو فاتر مرتین فی النهار و قدینتفع بطبیخ الورق والقضبان فی هذه الاورام التی ینتفع بالضماد فیها اذا حب علیها و الورق و القضبان اذاتضمد به مع الملح کانا صالحین للقروح الخبیثه و الاکله. الشریف قوته حارهٌ یابسه فی الثالثه اذا اکل ورقه رعیاً نفع من السعال المزمن و النهش و التضایق و لایوجد دواء یعدله فی ذلک. (مفردات ابن بیطار ص 146)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رِ)
ابن البیطار گوید: قال ابن حسان، ینسب الی واد بالشام کان یقال له فی القدیم غاغاویسمی الان وادی جهنم و هذا الحجر یوجد ایضاً بالاندلس فی ناحیه سرقسطه و قد یوجد ایضاً فی ناحیه جبل شنیر فی اجراف طفلیه و اذا وضع علی النار فاحت منه رائحه القرن المحرق. و قال دیسقوریدوس فی الخامسه: هو بعض الحجاره ینبغی ان یختار منه ما کان سریع الالهاب و کانت رائحته شبیهه برائحه القفر. و هذا الحجر بجمیع اصنافه هو اسود یابس قحل ذوصفائح خفیف جداً. و له قوه ملینه محلله و اذا تدخن به صرع من به صرع و انعش المراءه من الغشی العارض لها من وجع الارحام، و اذا دخن به ایضاً طرد الهوام. و قدیقع فی اخلاط الادویه الموافقه التی للنقرس و قدیکون بالبلاد التی یقال لها لوقیا. و قد یوجد فی نهر بتلک البلاد ینصب الی البحر یقال لذلک النهر غاغا. -انتهی. و آنرا بتصحیف حجرالغیطوس و حجر اطاغیطوس یا اغاغیطوس نیز ضبط کرده اند. و ضریر انطاکی گوید: حجر غاغاطیس، غاغاطیس اسم للوادی الذی ظهر منه هذا الحجر و هو وادی جهنم بین فلسطین و طبریه من ارض المقدس، و یوجد بالاندلس کذا قالوه. و اما نحن فقد جلب الینا هذاالحجر من جبل یلی آمد من اعمال الفرات و هو اسود الی الزرقه رزین، اذا وضع فی النار اوقد کالحطب حتی یبقی من الرطل قدر اوقیه، ابیض صلب لا تأکله النار. و حال الحرق تشم منه رائحه النفط و القار، و هو حار، یابس فی الثانیه، اذا شرب قطع الحمل و الحیض و فتت الحصی و الیرقان شرباً و حلل الاورام الجاسیه طلاءً و نفع من اختناق الرحم بخوراً و شرباً و دخانه یطرد العقارب و الحیّات و غالب الهوام و یضر الرئه و یصلحه الزعفران. و اذا بخرت به الاشجار منع الدیدان. و شربته الی نصف درهم. و صاحب تحفه گوید: حجر غاغاطس، سنگی است که از وادی مشهور بغاغا مابین فلسطین و طبریه خیزد و معروف است به وادی جهنم چون در آتش گذارند مثل چوب سوخته گردد و از یک رطل او یک وقیه میماند باصلابت و سپیدی و قبل از احراق سیاه مایل بکبودی است و بسیار سبک و صفایحی و بوی او در حین احراق مانند بوی شاخ حیوانات و نفط است. در دوم گرم و خشک و محلل و ملین و شرب او قاطع حمل و حیض و مفتت حصاه و بخور او جهت غشی که از اختناق رحم باشد و گریزانیدن هوام مؤثر و مضرریه و مصلحش زعفران و مهیج صرع مصروعین و ضماد او جهت نقرس و رویانیدن گوشت مفید و بخور او دافع کرم اشجار و قدر شربتش تا نیم مثقال است. و صاحب اختیارات بدیعی گوید: حجر لحاغیطوس و حجرغاغاطیس خوانند و از وادی شام آرند و آن وادی را از قدیم غاغا خوانند ولی این زمان وادی جهنم خوانند، و چون در آتش نهند بوی سروی سوخته و قیر کند. و لون وی سیاه بود و سبک بود و صفحه ها بر روی یکدیگر بود، و صاحب مفردات گوید: مصروع را صرع آورد و صاحب منهاج گوید: بخور وی مصروع را نافع بود -انتهی. و صاحب مخزن الادویه گوید: حجر الغاغاطیس سنگی است سنگین سیاه رنگ مایل بزرقت و نیز گفته اند سنگ بسیار سبک صفایحی است... چون در آتش اندازند مانند چوب سوخته گردد و از یک رطل آن یک وقیه بماند سپید و صلب گردد... طبیعت آن در دوم گرم و خشک... و ضماد آن جهت نقرس و رویانیدن گوشت مفید است. و صاحب برهان در ذیل کلمه حجر لحاغیطوس گوید: بضم لام وحای بی نقطه و الف کشیده و غین نقطه دار بتحتانی رسیده و طای حطی به واو کشیده و بسین بی نقطه زده، بیونانی سنگی است سیاه و بوی قیر دهد و آنرا از جانب شام آورند از جائی که در این زمان وادی جهنم خوانند. بخورآن مصروع را فایده دهد و گزندگان بگریزند -انتهی
لغت نامه دهخدا
غاغاطیس شبه (شبق) از سنگ ها شبق. توضیح شبق را حجر غاغاطی و حجر غاغیطوس و حجر غاغاطیس نیز نامند
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای شاهدانه است که آن را شاهدانه کاذب نیز گویند و در طب عوام در تسکین سرفه و درد سینه به کار می رفته است و به علاوه آنرا دارای خاصیت مدر می دانستند راس الهر غالیوبسیس غاغالس منتن الرایحه. توضیح به نظر می آید که غالیس محرف کلمه غالیوبسیس باشد و کلمه اخیر معرب لاتینی آن است
فرهنگ لغت هوشیار