جدول جو
جدول جو

معنی غاسول - جستجوی لغت در جدول جو

غاسول
درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضد اسکوربوت و ضد کرم است، غاسول رومی، کاآم، کهام، کام، شوک القصّار
تصویری از غاسول
تصویر غاسول
فرهنگ فارسی عمید
غاسول
اشنان، (منتهی الارب) (تحفۀ حکیم مؤمن)، گیاهی است که آن را به فارسی اشنان خوانند و بدان دست هم شویند، (برهان)، اشنان القصارین، حرض، غاشول، از تیره قرنفلیان، (گیاه شناسی گل گلاب ص 213)، رجوع به صابونی و اشنان و قلیا شود
لغت نامه دهخدا
غاسول
اشنان از گیاهان، برهوی گیاهی (برهو صابون) صابونی. یا غاسول رومی. کام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غسول
تصویر غسول
آنچه با آن سروتن خود یا چیز دیگر را بشویند مانند آب، صابون، خطمی و غیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاسول رومی
تصویر غاسول رومی
غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضد اسکوربوت و ضد کرم است، کاآم، کهام، کام، شوک القصّار
فرهنگ فارسی عمید
غاسول، گیاهی است که آن را به فارسی اشنان خوانند وبدان دست هم شویند و اشخار از آن سازند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
آنکه در زیر ناف وی سستی و فروهشتگی باشد. (منتهی الارب). آنکه شکم فروهشته باشد. آنکه فرود ناف او آویخته باشد. (مهذب الاسماء). مؤنث: سولاء. ج، سول.
لغت نامه دهخدا
(غَسْ سو)
رجوع به غسول شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آب غسل. (منتهی الارب). آن آب که بدان خود را بشویند. (اقرب الموارد) :
خود غرض زین آب جان اولیاست
کو غسول تیرگیهای شماست.
مولوی (مثنوی).
، خطمی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تذکرۀ داود ضریر انطاکی) ، هرچه بدان دست و جز آن بشویند. (منتهی الارب) هرچه بدان دست بشویند. (مهذب الاسماء). هرچه بدان دست شویند مانند اشنان و جز آن، و غسّول نیز گویند. (از اقرب الموارد). غسول را غسل نیز گویند و آن به خطمی و اشنان اطلاق شود و در حجازی به اذخر گویند. (تذکرۀداود ضریر انطاکی). آنچه بدان دست شویند چون آرد نخود و چوبک اشنان و امثال آن. ابوایاس. دست شویه. هر دوا که بدان شست و شو کنند. هر چیزی که بدان سر یا لباس و مانند آنها را بشویند و عامه آن را غاسول گویند. (از تاج العروس). ج، غسولات، برگ کنار، چیزی که بر رو مالند از برای صفای رنگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نعت فاعلی از غسل. شوینده
لغت نامه دهخدا
(لِ ؟)
غاسول باطلاقها. اشنان که در مردابها روید
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابوفایس. ابوفسطون. ابوقاووس. ابوقاوس. ابوقابس. ابوقانس. ابوقانیش. ابوقالس. اشنان القصارین. رجوع به ابوفایس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غاشول
تصویر غاشول
غاسول بنگرید به غاسول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسول
تصویر اسول
شکم هشته شکم افتاده، ابرسست ابر ناپایدار، دول ته پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسول
تصویر غسول
آن آبی که بدان خود را بشویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسول
تصویر غسول
((غَ))
آبی که بدان خود را شویند، جمع غسولات، خطمی، اشنان
فرهنگ فارسی معین