جدول جو
جدول جو

معنی غاسقیه - جستجوی لغت در جدول جو

غاسقیه
(سِ قی یَ)
رجوع به غاسق و حکمه الاشراق ص 1648 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُ نِ قی یَ)
موی پیچه که باد بجنباند. غرانقه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غرانقه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ قی یَ)
فرقۀ سارقیه، از فرقه های مسلمان اند و گویند اگر کسی ده درم بدزدد، یا بطریق ظلم و تعدی بستاند چون که یک درم از آن صدقه کند کفارت همه شود. من جاء بالحسنه فله عشر امثالها. (رسالۀ هفتاد و سه ملت چ محمد جواد مشکور ص 18)
لغت نامه دهخدا
(غَسْ سا نی یَ)
غذائی است که از خمیر سیب زمینی و عسل و زعفران درست کنند. (دزی ج 2 ص 213)
لغت نامه دهخدا
(غَسْ سا نی یَ)
زنی ادیبه از ادبای مشهور اندلس بود و چون از مملکت بجانه بود به غسانیه بجانیه معروف است. از اشعار اوست:
عهدتم و العیش فی ظل وصلهم
انیق و روض الوصل اخضر فینان
لیالی سعد لایخاف علی الهوی
عتاب و لایخشی علی الوصل هجران.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
قریۀ کوچکی است از ده رأس از دهستان جزیره صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
قریه ای است از خاک بابل در نزدیکی حلۀ بنی مزید و ابوالفتح بن جیاء کاتب از آن قریه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
از آبادیهای صنعتی شهر برشلونه (بارسلن 6) از شهرهای جزیره ایبری (اسپانیا) است. رجوع به الحلل السندسیه ج 2 ص 272 چ 1936م. رجوع به گراسیا شود
لغت نامه دهخدا
(دِ ری یَ)
رجوع به غادری شود. الغادریهطائفه من الخوارج قاله الحافظ. (تاج العروس). ولی در ملل و نحل شهرستانی ذیل نجدات آرد: العاذریه اصحاب نجده بن عامر الحنفی و قیل عاصم. (ص 56). و باز آرد: و انما قیل للنجدات العاذریه لانهم عذرو الناس بالجهالات احکام الفروع - انتهی. و در اقرب الموارد نیز ذیل عاذریه آمده است: فرقه من النجدات عذروا الناس بالجهالات فی الفروع. بنابراین میتوان گفت که یکی از دو کلمه: غادریه و عاذریه تصحیف دیگری است و ظاهراً عاذریه صحیحتر بنظر میرسد چه ممکن است عاذریه را عادریه خوانده باشند. در ابتدا ’لانهم عذروا بالجهالات’ را ’غدروا’ خوانده و آنگاه فرقه را غادریه نامیده اند بعلاوه در ملل و نحل عبارات دیگری نیز هست که میرساند عاذریه درست تر است: فلما رجعوا الی نجده فاخبروه بذلک قال لن یسعکم ما فعلتم. قالوا لم نعلم ان ذلک لایسعنا فعذرهم بجهالتهم و اختلف اصحابه بعد ذلک فمنهم من وافقه و عذر بالجهالات فی الحکم الاجتهادی و قالوا الدین امر ان احدهما معرفه الله تعالی و معرفه رسله و تحریم دماء المسلمین یغنون موافقیهم و الاقرار بماجاء من عندالله جمله، فهذا واجب علی الجمیع والجهل به لایعذر فیه و الثانی ماسوی ذلک فالناس معذورون فیه الا ان تقوم علیهم الحجه فی الحلال و الحرام... (ملل و نحل ص 56)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ابن شابورالملک. سبزوار را بنا کرده است و شاپور آن بود که نیشابور بناکرد. و سبزوار در اصل ساسویه آباد بود. و گفته اند پسر این ساسویه یزدخسرو بود که خسروشیرجوین و خسروآباد بیهق و خسروجرد بناکرده است. و در نیشابور حاکم نیشابور در قدیم الایام از فرزندان ایشان بوده است، و هوالحاکم ابوالحسین بن محمد بن محمد بن الحسن بن علی بن السری بن یزدخسروبن ساسویه بن شابورالملک، و له عقب بنیسابور، توفی الحاکم ابوالحسین بنیسابور فی رمضان سنه سبعین و ثلثمائه و هوابن تسعین سنه. (تاریخ بیهق چ احمد بهمنیار ص 43)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب است به غاضره از بنی اسد و آن قریه ای است از نواحی کوفه، نزدیک کربلاء. (معجم البلدان یاقوت حموی) در حبیب السیر ضمن شرح حالات امام حسین علیه السلام آرد: و بعد از مراجعت عمر اهل قریۀ غاضریه اجساد شهدا را در همان سرزمین که مطاف ساکنان سپهر بر این است دفن کردند. (ص 207 جزء اول حبیب السیر چ قدیم طهران جزء اول و چ خیام ج 2 ص 57)
لغت نامه دهخدا
(سِ می یَ)
از فرق زیدیه اصحاب قاسم بن ابراهیم بن طباطبا الرسی (متوفی سال 264 هجری قمری) از ائمه زیدیۀ یمن صاحب کتبی بر رد رافضه و رد کتابی منسوب به ابن المقفع. (خاندان نوبختی ص 261 به نقل از الفهرست ص 193و شرح حال ابن مقفع تألیف عباس اقبال ص 62 و 64)
لغت نامه دهخدا
(زِ قی یَ)
جامۀ کتان سفید. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: کساه رازقیه. (اقرب الموارد) ، می. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
شهری است از شام بر کران دریای روم و اندروی مسلمانانند. شهری است با نعمت بسیار و کشت و برز بسیار و خواسته های بسیار. (حدود العالم). لاادیسه. (دمشقی). نام چند شهر مسمی به لاادیسه و بالاخص نام لاتاکیه. و این در جنوب آسیهالصغری است. یاقوت در معجم البلدان گوید لاذقیه شهری است بر ساحل دریای شام و از اعمال حمص شمرده شود و به مغرب جبله واقع و میان آن دو، شش فرسنگ مسافت است و اکنون (بروزگار یاقوت) از اعمال حلب بشمار است. بطلمیوس در کتاب الملحمه گوید مدینه لاذقیه طولها ثمان و ستون درجه و عشرون دقیقه و عرضها خمس و ثلاثون درجه وست دقائق فی الاقلیم الرابع طالعها القوس، عشرون درجه من السرطان. مدینه عتیقه رومیه. فیها ابنیه قدیمه مکینه و هو بلد حسن فی وطاء من الارض و له مرفأجید محکم و قلعتان متصلتان علی تل مشرف علی الربض و البحر علی غربیها و هی علی ضفته و لذلک قال المتنبی:
و یوم جلبتها شعث النواصی
معقده السبائب للطرّاد
و حام بها الهلاک علی اناس
لهم باللاذقیه بغی عاد
فکان الغرب بحراً من میاه
و کان الشرق بحراً من جیاد.
... و قال المعری الملحد اذ کانت اللاذقیه بیدالروم بها قاض و خطیب ٌ و جامعٌ لعباد المسلمین اذا ادنوا ضرب الروم النواقیس کیاداً لهم. فقال:
فی اللاذقیه فتنه
ما بین احمد و المسیح
هذا یعالج دلبه
والشیخ من حنق یصیح.
الدلبه، الناقوس - والشیخ الذّی یصیح، اراد به المؤذن... قال ابن فضلان و اللاذقیه مدینه قدیمه سمیّت باسم بانیها و رأیت بها فی سنه 446 اعجوبه و ذلک ان المحتسب یجمع القحاب و الغرباء المؤثرین للفساد من الروم فی حلقه و ینادی علی کل واحد منهم و یزایدون علیها الی دراهم ینتهون الیها لیلتها علیه و یأخذونهم الی الفنادق التی یسکنها الغرباء بعدان یأخذ کل واحد منهم من المحتسب خاتم المطران حجه معه و یعقب الوالی له فانه متی وجد انساناً مع خاطئه و لیس معه خاتم المطران الزم خیانه... و من هذه المدینه اعنی اللاذقیه خرج نیقولاوس صاحب جوامع الفلسفه و توفلس صاحب الحجج فی قدم العالم.... (معجم البلدان). در ذیل معجم البلدان یعنی منجم العمران چنین آمده است: ذکرها فی الاصل و قال غیره، هی مدینه قدیمه علی ساحل البحر المتوسط علی الشمالی الغربی من الرأس الداخل فی البحر بینها و بین مینائها مقدار نصف ساعه و هی من ابنیه الفینقیین الکنعانیین او غیرهم و کان اسمها رامانتا و قیل بناها سلوقوس ملک السلوقیین و سماها لاذقیه باسم امه سنه 290 قبل از میلاد و الظاهر انه جدد بناؤها و لم تزل بید السلوقیین حتی اندثرت ثم انتقلت الی یدالرومانیین و ظلت بایدی الرومانیین الی ان افتتحها المسلمون سنه 15 هجری قمری و لم تزل بایدیهم الی زمن الصلیبیین ثم استولت علیها الافرنج ثم استرجعها الاسلام فی زمن صلاح الدین الایوبی ثم استرجعها الافرنج ثم استولی علیها الملک قلاوون و لم تزل بیدالمسلمین الی الان و لم تکن فی جمیع هذه التواریخ ذات اهمیه تستحق الذکر و کانت تاره تتبع حلب و تاره لطرابلس و تاره لحمص و آخرا کانت تابعه لطرابلس ثم فی ایام مدحت پاشا صارت بهمته متصرفیه و بها کثیر من الاّثار القدیمه و اراضیها کثیرهالخصابه من حواصلها انواع الحبوب و القطن و العسل و الزیت و السمن و الشمعو التبغ و هو معظم تجارتها و اهالیها فی غایه اللطف و دماثه الاخلاق و اکرام الضیف و عددهم نحو 15 الف نسمه اکثرهم مسلمون و به عده مکاتب و ابنیه جمیله و ساحلها به نحو 60 قریه من قری النصیریه و الی الشمال الشرقی منها مقاطعه البهلولیه تحتوی علی 74 قریه و اهلها کلهم نصیریه ایضاً و الی الجههالشمالیه الشرقیه منها ایضاً جبل الاکراد به نحو 120 قریه و مزرعه بها عده عشائر من المسلمین و بها ایضاً اکراد نصیریه و ارمن و هواء اللاذقیه فی غایه الجوده. (منجم العمران). و لاذقیه همان لیسۀ اروپائی است. قفطی در شرح حال برقلس گوید قال المختار بن عبدون ابن بطلان الطبیب... ان ّ برقلس هذا، کان من اهل اللاذقیه و این برقلس از مردم لیسه است
لغت نامه دهخدا
(بَ / سَ بَ)
دهی از دهستان رحیم آباد است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع شده است و 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ /سَ وَیْهْ)
از کسانی بود که در داروشناسی و طب اطلاعاتی داشت و از تربیت یافتگان گندی شاپور بود. وی از معاصران جبریل بن بختیشوع و پدر یوحنا، طبیب معروف گندی شاپور است. (از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 61). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 328 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ قی یَ)
نام موضعی است به راه کعبهاﷲ. (شرفنامۀ منیری) :
ز آب و خاک سارقیه تا صفینه پیش چشم
بس دواءالمسک و تریاقی که اخوان دیده اند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 98)
لغت نامه دهخدا
(بِ قی یَ)
عمّه طابقیه، نوعی از دستار بستن. و آن سربستن باشد بی زیر حنک. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ خی یَ)
کمان منسوب به ماسخه. ج، ماسخیات. (از منتهی الارب) (از آنندراج). کمانی منسوب به ماسخه و ماسخه نام کمان سازی از طایفۀ ازد است، زیرا وی نخستین کسی است که کمان ساخت. ج، ماسخیات. (از اقرب الموارد). کمان ساختۀ نبیشه بن حرث ازدی کمانگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسخه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ قی یَ)
فرقه ای هستند که گویند: سعادت و شقاوت پیش از این نبشته شده است. طاعت سود ندارد و گناه زیان ندارد. (رسالۀ معرفه المذاهب، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات سال چهارم شمارۀ 1). گویند آدمی دو گروهند: اول نیکبختان اند که از ازل آزال رقم سعادت بر جبین ایشان کشیده اند و بهیچ گناه از درگاه دور نشوند، و هیچ معصیت ایشان را زیان ندارد. گروه دیگر بشقاوت موسومند و از دولت سرمدی محروم، ایشان را هیچ طاعت فائده ندهند و بهیچ عبادت صاحب سعادت نگردند. (رسالۀ هفتاد و دو ملت چ جواد مشکور ص 12)
لغت نامه دهخدا
اتین دنی - دوک، از رجال سیاست فرانسه، مولد بسال 1767م، 1180/ هجری قمری در پاریس و وفات در سنۀ 1862م، 1278/ هجری قمری وی بعهد سلطنت لوئی فیلیپ رئیس شورای عالی بود و بسال 1837م، / 1252 هجری قمری به وزارت عدلیه رسید و از او یادداشتهائی دلکش و زیبا باقی است
لغت نامه دهخدا
(رِ قی یَ)
کاسه های بزرگ بارقییه منسوب به بارق کوفه. ابوذؤیب گوید:
فما ان هما فی صحفه بارقیه
جدید امرت بالقدوم و بالصقل.
(از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(رِ قی یَ)
گردن بندی است. (منتهی الارب). نوعی از گردن بند. ضرب من القلاده. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ سقاء. (دهار). جمع واژۀ سقاء، بمعنی مشک شیر و آب. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از رازقیه
تصویر رازقیه
جامه بزرک، می راوچه جامه کتانی سفید، باده می شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقیه
تصویر اسقیه
جمع سقا، آبدهان، مشک ها، شیر آب ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاسقه
تصویر غاسقه
مونث غاسق، جمع غواسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسقیه
تصویر غسقیه
پارسی تازی گشته غسک بید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسقیه
تصویر فاسقیه
روش دستار بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسسیه
تصویر راسسیه
مونث راسی: بند گوش ریسمانی که پشت گوش ستور می نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طابقیه
تصویر طابقیه
پارسی تازی گشته تابه گون گونه ای دستار بستن باشد بر سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسقین
تصویر فاسقین
جمع فاسق، دژوندان بلادگان ناراستکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسنیه
تصویر کاسنیه
کاسنی فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسانیه
تصویر غسانیه
پیروان غسان کوفی که می گویند دین شناخت خدا و فرستاده اوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازقیه
تصویر رازقیه
((زِ یِ))
جامه کتانی سفید، باده، می، شراب
فرهنگ فارسی معین