جدول جو
جدول جو

معنی غازیاقی - جستجوی لغت در جدول جو

غازیاقی
غازایاقی، اطریلال، رجوع به اطریلال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غازایاقی
تصویر غازایاقی
گیاهی بیابانی، با برگ هایی دراز و بریده شبیه پای کلاغ، گل هایی سفید، ارتفاعی درحدود ۳۰سانتی متر و تخم هایی ریز و تلخ مزه. به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، پای کلاغ، کلاغ پا، زغارچه، آطریلال
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به تازیان، تازی، اسب تازی:
روز جستن تازیانی چون نوند
روز دن چون شصت ساله سودمند،
رودکی،
رسیدند بر تازیانی نوند
بجایی که یزدان پرستان بدند،
فردوسی،
، عرب وار
لغت نامه دهخدا
شطرنج بوده. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 524)
لغت نامه دهخدا
اعمال غازانی فرات شهرت تمام دارد ... و در ملک سواد که اکنون اعمال غازانی می خوانند از او نهرهای بسیار برمیدارند ... (نزهه القلوب چ هلند مقالۀ 3 ص 209 و 210)، رجوع به غازان اعلی و غازان سفلی شود
لغت نامه دهخدا
کوشک غازانی نام محلی قرب تبریز که امیر تیمور گورکان در سفری به تبریز در آن جا توقف کرد، مؤلف حبیب السیر آرد: و از آنجا ماهچۀ رایت گیتی فروز پرتو وصول بر اوجان انداخته کوشک غازانی از فر نزول صاحبقرانی غیرت افزای بروج آسمانی شد و چون چند روز در آن مقام به عیش و نشاط اوقات بگذرانید خرم و مسرور به تبریز رفته در دولتخانه فرود آمد ... (حبیب السیر چ خیام طهران ج 3 ص 501)
لغت نامه دهخدا
تریاق غازانی معجونی مرکب که به دستور غازان ساخته شده بود: و از ادویۀ مفرده آن چه پیش هر طایفه به تریاقیت مجرب و معروف بود بیست وچهار داروی مفرد که هریک علی حده تریاق مطلق بود اضافت تریاق فاروق کرد و آن تریاق را تجربه فرمود و بغایت نافع آمد و نام آن تریاق غازانی شد، (تاریخ غازانی چ انگلستان ص 173)
لغت نامه دهخدا
جمع فارسی کلمه غازی است که بر مطلق جنگجویان و سپاهیان اطلاق میشود: اندر وی (قالیقله غازیانند بنوبت از هر جایی. (حدود العالم). غازیان ماوراءالنهر و مردم شهر به طاعت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند. (تاریخ بیهقی). چون خوارزمشاه از جیحون بگذشت علی تکین بخارا را به غازیان سپرد. (تاریخ بیهقی).
ساق چون تیر غازیان به قیاس
گوش خنجر کشیده چون الماس.
نظامی.
، بازیگران:
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان
کز بلورلوریانش طوق و چنبر ساختند.
خاقانی.
ای پیر عاشقان که در این چنبری گرو
چون طفل غازیانت ز چنبر گذشتنی است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
شهری است متصل به بندر انزلی و در فاصله 3500 گزی شهر رشت و 136 هزارگزی بندر آستارا واقع و ضمیمۀ بندر انزلی است که بوسیلۀ دو پل بزرگ که از بناهای دوران پهلوی است از جزیره میان پشته به غازیان متصل است، فاصله بین غازیان و بندر انزلی یک کانال طبیعی است که مرداب را به دریای خزر متصل می کندو عرض آن کمتر از یک هزار گز است، در غازیان بناها وخیابانهای زیبا و بسیاری از مؤسسات دیگر وجود دارد، رجوع به انزلی شود، (ج 2 فرهنگ جغرافیائی ایران)
لغت نامه دهخدا
نوعی از حلوی، مازیارج، (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مازیاره، مازیانه، (ناظم الاطباء)، مازیاره، در فرهنگ رشیدی می گوید: مازیاره قسمی طعام بود، در فرهنگ شعوری می نویسد: مازیاره و مازیاری و مازیانه قسمی حلواست، در فرهنگ اسدی به خط خسروی کرمانشاهی می گویدشطرنج بود (محتمل است تصحیف شیرینی باشد) در المؤید بنقل سروری مازیاره چیزی است خوردنی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به مازیاره و مازیای شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به مازیار که از فرقۀ خرمیه می باشد. (از انساب سمعانی). و رجوع به مازیار شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دلیرانه و بهادرانه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بهمنی بخش میناب شهرستان بندرعباس و در 5 هزارگزی باختر میناب و دو هزارگزی شمال راه فرعی میناب در جلگه واقع است، ناحیه ای گرمسیر و دارای 400 تن سکنه است، آب آن از رودخانه تأمین میشود، محصول عمده آن خرما، مرکبات و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است، مزرعۀ شهمرادی جزءاین ده است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)، دو فرسخ میانۀ شمال و مغرب میناب است، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
بازداری، نگاهداری باز، قوشچی گری
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه در 13 هزارگزی جنوب کوزران و 3 هزارگزی کاکیها و در دامنه واقع است، ناحیه ای است سردسیر و 80 تن سکنه دارد، آب آن از چاه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و حبوبات و دیم کاری و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
غازایاغی. نام نباتی است که به پای غاز تشبیه کرده اند و ایاغ ترکی است و به عربی آطریلال گویند و به پارسی پای زاغان خوانند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). اسم ترکی گیاه آطریلال است و در لرستان و کوهستان پای غازان نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن ص 168) (فهرست مخزن الادویه ص 38). اسم ترکی گیاه آطریلال است و رجل الغراب گویند و به لغت لرستان و کوهستان پای غازان و در دیلم کلاچ پا نامند
لغت نامه دهخدا
(اَزْ)
جمع واژۀ زیق. (دهار)
لغت نامه دهخدا
نام دارویی که به دستور غازان خان ساخته شده منسوب به غازان. یا تریاق غازانی. معجونی مرکب که به دستور غازان خان ساخته شده و آن عبارت بود از 24 داروی مفرد که هر یک علی حده تریاق مطلق بود به علاوه تریاق فاروق و آن به غایت نافع آمد
فرهنگ لغت هوشیار
پای غازی از گیاهان زغارچه گیاهی است از تیره بارهنگها که از تیره های نزدیک به زیتونیان است. این گیاه به ارتفاع 30 تا 35 سانتیمتر می رسد و برگهایش دراز و بریده و شاقه اش بی شیار و کرکدار است. گیاه مزبور تابستانی و پایا است و جزو گیاهانی است که در بهار دوره گردان از صحرا کنده به عنوان دوای تصفیه کننده خون می فروشند. برگهای این گیاه تا حدی ضخیم و گوشتی است و گلهایش سفید و میوه هایش گرد است و برگهای قازیاغی بر اثر مالش بویی شبیه بوی خردل می دهد و مزه اش هم تند است و از آن می توان روغنی گرفت که در تداوی مورد استعمال دارد اطریلال رجل الغراب قازیاغی قازیاقی موجه حشیشه البرص یملک زغارچه بارهنگ پنجه غازی اذنته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاز ایاقی
تصویر غاز ایاقی
قاز یاغی غاز یاقی ترک پا کلاغی پای زاغان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غازیانه
تصویر غازیانه
دلیرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیانی
تصویر تازیانی
منسوب به تازیان تازی، اسب تازی، عرب وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قازیاقی
تصویر قازیاقی
قازیاغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاقی
تصویر ایاقی
آبدار شرابدار، آشپز، سفره چی، خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاقی
تصویر ایاقی
آبدار، شرابدار، آشپز، سفره چی، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
استرداد، بهبودی
دیکشنری اردو به فارسی