جدول جو
جدول جو

معنی غادود - جستجوی لغت در جدول جو

غادود
غده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غدود
تصویر غدود
غده ها، تومور ها، دژپیه ها، جمع واژۀ غده
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
محله ای است به سمرقند. (منتهی الارب). محله ای است از حائط سمرقند، در یک فرسنگی آن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
بیل کشتی، (منتهی الارب)، چوبی که به هر طرف کشتی بندند و حرکت دهند تا کشتی روان شود و آن را بال کشتی گویند، پاروی کشتی
لغت نامه دهخدا
بیوفا
لغت نامه دهخدا
(غَ / غُ)
مأخوذ از غدۀ عربی است. آنندراج آرد: غدود بر وزن کبود، چیزی است مانند گوشت که در میان گوشت است اما گوشت نیست و آن را نمیخورند و دورش اندازند و در عربی غده است. (آنندراج). در گیلان و ترکی آذری غده و غدود گوشت را ’وز’ نامند:
وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ
غدود و زهره و سرگین و خون و بوکان کن.
کسائی.
خدنگ عقده گشائی که بایدم ز غمت
درون سینه گره گشته چون غدود مرا
بونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج).
، نوعی سنگ شبیه به غده های گوشت. رجوع به الجماهر بیرونی ص 84 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غادوف
تصویر غادوف
پاروی کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
برگرفته از غده در فارسی گرده گوشت چیزی است مانند گوشت که در میان گوشت است و آن را نمی خورند و دور اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
غده ای که در میان گوشت بدن پدیدار شود
فرهنگ گویش مازندرانی