موضعی در عمان که بسبب زیادی غاف در آن بدین اسم نامیده شده است، عبیداﷲ بن الحر گفته است: جعلت قصورالازد مابین منبج الی الغاف من وادی العمان المصوب بلاد نفت عنها العدو سیوفنا و صفره عنها نازح الداراجنب یرید بصفره ابا المهلب بن ابی صفره ... و قال مالک ابن الریب: من الرمل رمل الحوش او غاف راسب و عهدی برمل الحوش و هو بعید، و قال الفرزدق و کان المهلب حجبه: فان تغلق الابواب دونی و تحجب فمالی من ام بغاف و لاأب و لکن اهل القریتین عشیرتی و لیسوا بواد من عمان مصوب و لما رأیت الازد تهفوا لجامهم حوالی مزونی خبیث المرکب مقلده بعدالقلوس اعنه عجبت و من یسمع بذلک یعجب، (معجم البلدان ذیل غاف)
موضعی در عمان که بسبب زیادی غاف در آن بدین اسم نامیده شده است، عبیداﷲ بن الحر گفته است: جعلت قصورالازد مابین منبج الی الغاف من وادی العمان المصوب بلاد نفت عنها العدو سیوفنا و صفره عنها نازح الداراجنب یرید بصفره ابا المهلب بن ابی صفره ... و قال مالک ابن الریب: من الرمل رمل الحوش او غاف راسب و عهدی برمل الحوش و هو بعید، و قال الفرزدق و کان المهلب حجبه: فان تغلق الابواب دونی و تحجب فمالی من ام بغاف و لاأب و لکن اهل القریتین عشیرتی و لیسوا بواد من عمان مصوب و لما رأیت الازد تهفوا لجامهم حوالی مزونی خبیث المرکب مقلده بعدالقلوس اعنه عجبت و من یسمع بذلک یعجب، (معجم البلدان ذیل غاف)
نوعی از درخت که میوه اش نیک شیرین باشد یا آن ینبوت است، (منتهی الارب)، شجر له ثمر حلو جداً و قیل هو الینبوت، الواحده غافه، (اقرب الموارد)، قال ابوزیدالغاف شجره من العضاه الواحده غافه، و هی شجره نحوالقرظ شاکه حجازیه تنبت فی القفاف ... و قال صاحب العین الغاف نبوت عظام کالشجر یکون بعمان، الواحده غافه، (معجم البلدان ج 6 ص 261)، کهور، کبیر، و رجوع به کهور شود
نوعی از درخت که میوه اش نیک شیرین باشد یا آن ینبوت است، (منتهی الارب)، شجر له ثمر حلو جداً و قیل هو الینبوت، الواحده غافه، (اقرب الموارد)، قال ابوزیدالغاف شجره من العضاه الواحده غافه، و هی شجره نحوالقرظ شاکه حجازیه تنبت فی القفاف ... و قال صاحب العین الغاف نبوت عظام کالشجر یکون بعمان، الواحده غافه، (معجم البلدان ج 6 ص 261)، کهور، کبیر، و رجوع به کهور شود
زن نازک و نرم. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). غاده، للناعمه. (دستور اللغه). زن نازک و نرم که نرمی او نمایان باشد. (منتهی الارب). غیداء، درخت تازه و نازک و نرم. (منتهی الارب). ج، غادات
زن نازک و نرم. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). غاده، للناعمه. (دستور اللغه). زن نازک و نرم که نرمی او نمایان باشد. (منتهی الارب). غیداء، درخت تازه و نازک و نرم. (منتهی الارب). ج، غادات