جدول جو
جدول جو

معنی عییدی - جستجوی لغت در جدول جو

عییدی
عیدی خلعت یا پولی که مردم در ایام نوروز به یکدیگر دهند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عیدی
تصویر عیدی
پول یا چیز دیگری که در روز عید، به خصوص عید نوروز، به کس دیگر می دهند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
قسمی از تراش و اندام قلم است. و گویا منسوب به عمید ابوعبداﷲ حسین بن محمد، پدر ابن العمید، و یا منسوب به ذوالکفایتین ابن العمید علی بن محمد که وزیر رکن الدوله بود، باشد. رجوع به نوروزنامه ص 94 و 151 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
محمد بن محمد بن محمد (احمد) حنفی سمرقندی، مکنی به ابوحامد و ملقب به رکن الدین و مشهور به عمیدی است. وی از فقهای حنفیه در قرن ششم و هفتم بود که در نهم جمادی الاّخرۀ سال 615 ه. ق. در بخارا درگذشت. او راست: 1- الارشاد، در علم خلاف. 2- الطریقه العمیدیه. 3- النفایس. (از ریحانه الادب از تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 51، و فوائدالبهیه ص 200). رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 972 شود
لغت نامه دهخدا
(عُهَْ هََ دا)
ضمانت و پذرفتاری. (ناظم الاطباء). بمعنی عهدان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عهدان شود
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ دی ی)
نسبت است به عبید بن ثعلبه بن یربوع بن حنظله بن مالک بن زید بن مناه بطنی از تمیم است. (از اللباب ج 2 ص 116) ، نسبت است به عبید بن عدی بن غنم بن کعب بن سلمه بن سعد بن علی اسد بن سارده بن تزید بن جشم بن الخزرج بطنی از انصار. (از اللباب ج 2 ص 117) ، نسبت است به عبیده بن عبره بن زهران بطنی از ازد. (از اللباب ج 2 ص 117) ، نسبت است به عبید بن سلامه بن زوی مالک بن نهد بطنی از نهد. (از اللباب ج 2 ص 117)
لغت نامه دهخدا
آنچه روزهای اعیاد به کسی دهند، (آنندراج)، عطا و بخشش و خلعت و هدیه ای که در روز عید به کسی دهند، (ناظم الاطباء)، آنچه در عید قربان و عید فطر و توسعاً در نوروز وجز آن، سران به زیردستان دهند از زر و سیم و جز آن، دست لاف، عیدانه، (یادداشت مرحوم دهخدا) :
عیدی و نوروزی از شه هیچ نستانم مگر
بارگی ّ خاص وترکی درج گوهر بر میان،
؟ (از المعجم)،
نه حافظ می کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی،
حافظ،
بغیر حلقۀ جوشن چو عیدی اطفال
ندیده اند خلایق به دست خویش درم،
علی خراسانی (از آنندراج)،
، عطا و هدیه، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس با 193 تن سکنه، آب آن از رود خانه هیرمند، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ساخته از عائد ویندش درآمد، باژ در آمد مداخل: عایدی صاحب دیوان را روزی ده هزار دینار نوشته اند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به عمید، منسوب به عمید ابو عبدالله حسین بن محمد پدر ابن العمید یا منسوب بابن العمید ابو الفتح علی بن محمد حسین وزیر رکن الدوله و موید الدوله، نوعی قلم نوعی خط
فرهنگ لغت هوشیار
نیوک دستلاف خلعت و هدیه و پولی که در روز عید به کسی دهند، عطا هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایدی
تصویر عایدی
درآمد، مستمری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیدی
تصویر عیدی
هدیه ای که به مناسبت عید به کسی داده می شود
فرهنگ فارسی معین
دخل، درآمد، مداخل، محصول، سود، رزق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عید
فرهنگ گویش مازندرانی