جدول جو
جدول جو

معنی عیهکه - جستجوی لغت در جدول جو

عیهکه
(دَ)
کارزار کردن. (منتهی الارب). کارزار کردن و بر زمین زدن و فریاد کردن و خروشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنگ و قتال، و گویند صراع و صیاح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ مَ)
کارزار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قتال. (اقرب الموارد) ، بر زمین زدن و فریاد کردن و خروشیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ جَ)
شتافتن و شتابی نمودن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اسراع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ لَ)
زن چست و سبک که یک جا قرار نگیرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گنده پیر. (منتهی الارب) (آنندراج). زن پیر. (ناظم الاطباء). عجوز. (اقرب الموارد) ، ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیهل. رجوع به عیهل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ لَ)
ابن کعب بن عوف عنسی مذحجی، مشهور به ذوالحمار. اولین تن که در اسلام مرتد شد. رجوع به اسود (ابن کعب عنسی) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ قَ)
نام مرغی است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طائری است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ جَ)
گمراه کردن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
درختان بهم پیچیده، و انبوه از هر درخت. و کنارستان. (منتهی الارب) (آنندراج). یکی آن عیک. (از اقرب الموارد). رجوع به عیک شود
لغت نامه دهخدا