زن چست و سبک که یک جا قرار نگیرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گنده پیر. (منتهی الارب) (آنندراج). زن پیر. (ناظم الاطباء). عجوز. (اقرب الموارد) ، ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیهل. رجوع به عیهل شود
زن چست و سبک که یک جا قرار نگیرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گنده پیر. (منتهی الارب) (آنندراج). زن پیر. (ناظم الاطباء). عجوز. (اقرب الموارد) ، ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عَیهَل. رجوع به عیهل شود
شتر مادۀ تیزرو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یا ناقۀ برگزیدۀ استواراندام توانا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناقۀ نجیب و شدید. (از اقرب الموارد). و گاهی بضرورت شعر آن را به تشدید لام میخوانند. (از منتهی الارب). عیهله. عیهول. عیهال. رجوع به عیهله و عیهول و عیهال شود، مرد سبک و چست که یک جا قرار نگیرد، امراءه عیهل نیز چنین است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باد تند، زن بلندبالا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شتر مادۀ تیزرو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یا ناقۀ برگزیدۀ استواراندام توانا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناقۀ نجیب و شدید. (از اقرب الموارد). و گاهی بضرورت شعر آن را به تشدید لام میخوانند. (از منتهی الارب). عَیهَله. عَیهول. عَیهال. رجوع به عیهله و عیهول و عیهال شود، مرد سبک و چست که یک جا قرار نگیرد، امراءه عیهل نیز چنین است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باد تند، زن بلندبالا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بسیارعیال گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). عول. رجوع به عول شود، کافی و بسنده گردیدن. عیال خود را نفقه و خورش دادن و عیالداری کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). معاش کافی قرار دادن برای عیال و مؤونت دادن آنها را. (از اقرب الموارد). عول. عؤول. رجوع به عول و عؤول شود، کفالت کردن و اداره نمودن یتیم. (از اقرب الموارد)
بسیارعیال گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). عَول. رجوع به عول شود، کافی و بسنده گردیدن. عیال خود را نفقه و خورش دادن و عیالداری کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). معاش کافی قرار دادن برای عیال و مؤونت دادن آنها را. (از اقرب الموارد). عَول. عُؤول. رجوع به عول و عؤول شود، کفالت کردن و اداره نمودن یتیم. (از اقرب الموارد)
کارزار کردن. (منتهی الارب). کارزار کردن و بر زمین زدن و فریاد کردن و خروشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنگ و قتال، و گویند صراع و صیاح. (از اقرب الموارد)
کارزار کردن. (منتهی الارب). کارزار کردن و بر زمین زدن و فریاد کردن و خروشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنگ و قتال، و گویند صراع و صیاح. (از اقرب الموارد)