جدول جو
جدول جو

معنی عینوت - جستجوی لغت در جدول جو

عینوت(عَ / عِ)
سخت بدگل. سخت زشت. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مینوت
تصویر مینوت
پیش نویس، چک نویس
فرهنگ فارسی عمید
(چینْ وَ)
پلن، محقق فرانسوی که تتبعات او در ادبیات قرون وسطی فرانسه مایۀ شهرت او شده است مولد بسال 1800م، / 1214 هجری قمری و وفات در سنۀ 1881م، / 1295 هجری قمری
لغت نامه دهخدا
(عَ)
غوک نر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضفدع نر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَنَ)
دهی است، و آن را عینونی ̍ نیز نامند. (منتهی الارب). کلمه ای است عبرانی. و آن از قرای بیت المقدس است. و گویند قریه ای است آن سوی بثنیّه ازپایین قلزم بجانب شام. نام آن در شعر کثیر آمده است. و گویند آن همان ’عین انا’ است بین صلا و مدین بر ساحل. و گویند آن قریه ای است در راه مصریان چون به حج روند. (از معجم البلدان). و رجوع به عین انا شود
لغت نامه دهخدا
سناء بلدی، و در مغرب کثیرالوجوداست، ساق و شاخه های او مابین سیاهی و سرخی و دراز وباریک و صلب و مملو از برگ ریزه شبیه به برگ مورد و در هر شاخی گلی مدور بقدر درهمی و مایل به سیاهی وبسیار تلخ، و بعضی او را از اقسام ماهی زهرج دانسته اند، رجوع به مفردات ابن البیطار و مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ قَ مَ / قِ مِ قِ مِ کَ دَ)
وحدت. اتحاد. بودن یک امر عین دیگری. مقابل غیریت. و رجوع به غیریت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
عامیانه، بی پرده (گفتار) پوست کنده (گفتار). صریح. صریحاً. بالصراحه. گفتۀ روشن و کمی تند نسبت به شنونده ناشی از صراحت خلق و راستگویی گوینده. (یادداشت مؤلف). راست و صریح. بی پرده. بی پروا: حقیقت را رک پوست کنده می گویم. (فرهنگ فارسی معین).
- رک و راست، صاف و پوست کنده: ’من رک و راست حرف می زنم’ (فرهنگ فارسی معین).
، صریح اللهجه، آنکه رک و صریح حرف زند. آنکه سخن بی پرده گوید. رک گوی. یک لخت. بی شیله و پیله. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مسودۀ مطلبی که کسی بنویسد تا بعد مبیضه شود، (فرهنگ نظام)، پیش نویس، سواد، مقابل بیاض
لغت نامه دهخدا
تصویری از عینون
تصویر عینون
غوک نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینوت
تصویر مینوت
پیش نویس، سواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینوت
تصویر مینوت
((نُ))
پیش نویس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
الموضوعيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
Objectiveness, Objectivity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
objectivité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
obiektywność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
বস্তুনিষ্ঠতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
объективность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
Objektivität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
об'єктивність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دقّت عمل، عینیّت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
معروضیت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
uhalisia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
ความเป็นวัตถุวิสัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
objetividade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
nesnellik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
客観性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
客观性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
אובייקטיביות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
objektivitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
वस्तुनिष्ठता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
objectiviteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
obiettività
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
objetividad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عینیت
تصویر عینیت
객관성
دیکشنری فارسی به کره ای