جدول جو
جدول جو

معنی عیدین - جستجوی لغت در جدول جو

عیدین
دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری با 235 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن ارزن و غلات و عسل است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
عیدین
(دَ)
تثنیۀ عید در حال نصب و جر، عید اضحی و عید فطر. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
عیدین
از توابع چهاردانگه ی هزارجریب شهرستان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آیدین
تصویر آیدین
(پسرانه)
روشن، پاک، روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عیدان
تصویر عیدان
عودها، بازگشتن علائم بیماری ها، بازگشتن ها، جمع واژۀ عود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیدی
تصویر عیدی
پول یا چیز دیگری که در روز عید، به خصوص عید نوروز، به کس دیگر می دهند
فرهنگ فارسی عمید
(صَ تِ دَ)
صلاهالعیدین. نماز که درعید فطر و قربان کنند. در ترجمه نهایه آمده: نماز هر دو عید فریضه است. بشرط وجود امام عادل یا وجود آن کس که امام وی را از بهر پیشنمازی مردم فراداشته بود و لازم آید نماز هر دو عید بر آن کسی که وی را نماز آدینه لازم آید و بیفتد از آن کس که نماز آدینه از وی بیفتد و هر آن کسی که این نماز از وی فایت شود بروی قضایش نبود و اگر بمصلی ̍ نشود از بهر عارضی بایدکه این نماز اندر خانه بکند، همچنانکه با امام کند که سنت و فضیلت باشد و روا نبود نماز هر دو عید کردن الا در زیر آسمان در صحرا در همه شهرها چون توانائی بود و اختیار الا در مکه که آنجا در مسجدالحرام بایدکردن و مستحب است که سجود نکند الا بر زمین و بانگ نماز اقامت نیست در نماز هر دو عید و بگوید: سه بار الصلاه و وقت این نماز آن وقت است که آفتاب فراخ شود وروز عید پیش از نماز عید نماز نافله نکند و نه از پسش نه از ابتدا و نه قضا الا از پس زوال الا بمدینه خاصه که آنجا مستحب است که در مسجد پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله دو رکعت نماز بکند، پیش از آنکه بمصلی ̍ شود وباکی نبود قضای فرایض کردن پیش از زوال و مستحب است که مردم بمصلی ̍ شوند پیاده با خضوع و ساکنی و وقار و ذکر کردن خدای تعالی و امام را مستحب است که پای برهنه برود و مستحب است که پیش از رفتن بمصلی ̍ در روز عید روزه گشان چیزی بخورد و مکروه است در عید گوسفندکشان الا پس از آنکه از مصلی ̍ بازگردد و مستحب است که افطار روز فطر بر چیزی بود شیرین و روز عید گوسفندکشان بر چیزی بود که کشتار کرده باشند. اگر وی قربان کرده بود و چون نماز عید و نماز آدینه بهم کرد شود در یک روز هر کس که به نماز عید حاضر آمد، مخیر باشد درحاضر آمدن نماز آدینه و در خانه بنشستن و بر امام بود که در خطبه ایشان را بیاموزد این علم از پس نماز عید و مستحب است که مردم در روز هر دو عید غسل کنند، پس از آنکه فجر برآمده باشد و بوی خوش به خویشتن بازکند و جامۀ پاکیزه تر درپوشد و نماز هر دو عید دو رکعت است به دوازده تکبیر، هفت در رکعت نخستین و پنج در رکعت دوم، و نماز ابتدا کند به تکبیرهالاحرام وگر خواهد وجهت وجهی بخواند و پس سورۀ الحمد و سورۀ الاعلی بخواند و پس شش تکبیربکند و در میان هر دو تکبیر دعا بخواند بمعروف در آن وگر جز از آن دعا بخواند روا بود، پس تکبیر هفتم بکند و به رکوع شود و چون به دوم رکعت برخیزد بی تکبیرپس الحمد بخواند، و از پسش و الشمس و ضحیها بخواند، پس چهار تکبیر بکند و در میان هر دو تکبیر دعائی بخواند و پس تکبیر پنجم بکند و به رکوع شود، چون از نماز بپردازد امام، خطبه بخواند و روا نبود خطبه خواندن الا از پس نماز و اگر کسی به نماز حاضر آید و نماز میکند مخیر باشد در سماع خطبه کردن و باز خانه شدن وامام در حال خطبه بر مانند منبری شود از گل کرده و منبر از جایگاه برنگیرند و مستحب است که مردم شب عیدروزه گشان پس از نماز شام و خفتن و نماز بامداد و نماز عید بگوید: اﷲ اکبر اﷲ اکبر، لا اله الا اﷲ و اﷲ اکبر اﷲ اکبر علی ماهدینا و له الشکر علی ما اولینا و در عید گوسفندکشان نیز تکبیر کند مثل آن از پس پانزده نماز اگر به منا بود، پس اگر در شهرهای دیگر بود از پس ده نماز بگوید و ابتدا به نماز پیشین بکند در روز عید تا تمامی ده نماز بگفتن، و در این تکبیر زیادتی بکند پس از آنکه بگوید: وله الشکر علی ما اولینا بگوید: و رزقنا من بهیمه الانعام، و آن مردم که خواهند از شهر بیرون شوند در روز عید باید که از پس فجر بنشوند تا نماز عید نکنند و اگر پیش از آن بشوند باکی نبود و نباید که مردم با سلاح بمصلی ̍ شوند، الا خوفی بود از دشمن. (ترجمه النهایه چ دانشگاه صص 91-93)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ)
تثنیۀ ید. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). دو دست:
ای رسانیده به دولت فرق خود تا فرقدین
گسترانیده به جودو فضل در عالم یدین.
(منسوب به عباس ’یا ابوالعباس’ مروزی).
به دندان گزید از تغابن یدین
بماندش در او دیده چون فرقدین.
سعدی (بوستان).
- اول ذات یدین، پیش از هر چیز. پیش از هر کار. پیش از همه. (یادداشت مؤلف) : لقیته اول ذات یدین، یعنی پیش از هرچیزی ملاقات کردم آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس با 193 تن سکنه، آب آن از رود خانه هیرمند، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
آنچه روزهای اعیاد به کسی دهند، (آنندراج)، عطا و بخشش و خلعت و هدیه ای که در روز عید به کسی دهند، (ناظم الاطباء)، آنچه در عید قربان و عید فطر و توسعاً در نوروز وجز آن، سران به زیردستان دهند از زر و سیم و جز آن، دست لاف، عیدانه، (یادداشت مرحوم دهخدا) :
عیدی و نوروزی از شه هیچ نستانم مگر
بارگی ّ خاص وترکی درج گوهر بر میان،
؟ (از المعجم)،
نه حافظ می کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی،
حافظ،
بغیر حلقۀ جوشن چو عیدی اطفال
ندیده اند خلایق به دست خویش درم،
علی خراسانی (از آنندراج)،
، عطا و هدیه، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
سفر دوام و کوچ همیشه. (آنندراج) ، خادم مطبخ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عود، رجوع به عود شود: سلیخۀ منقا و عیدان السلیخه از هر یک نیم درمسنگ، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
تثنیۀ عید در حال رفع، رجوع به عید و عیدین شود
لغت نامه دهخدا
(دی یَ)
نجائب عیدیه، شتران نجیب منسوب بسوی عید، نام فحل. یا منسوب بسوی عیدبن ندغی بن مهره بن حیدان. یا بسوی عادبن عاد یا عادی بن عاد. یا بسوی بنی عیدبن آمری. (منتهی الارب). و رجوع به تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ نِ)
تثنیۀ عین در حال نصب و جر. عینان. دو چشم. رجوع به عین شود:
دو مارافسای عینینش دو مارستند زلفینش
که هم مار است مارافسای و هم زهر است تریاقش.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(عُ)
همان عینان است که برخی، در تمام حالات آن را با یاء تثنیه خوانده اند. و گویند جایگاهی است در بحرین. (از معجم البلدان). و رجوع به عینان شود.
- یوم عینین، از ایام عرب است در بحرین، بین بنی منقربن عبیداﷲ و بنی عبدالقیس. رجوع به معجم البلدان و مجمع الامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یِ دَ)
لقب حسن و حسین بن علی علیهم االسلام است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یِ دَ)
تثنیۀ سید در حالت نصبی و جری. رجوع به سید شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + دین، کافر و بیراه و بی مذهب، (آنندراج)، بی کیش و بی مذهب و ملحد، (ناظم الاطباء)، کافر، بی کتاب، که دین ندارد، (یادداشت مؤلف)، آنکه دین ندارد، بی کیش، لامذهب، مقابل دیندار، زندیق، (مهذب الاسماء) :
بمن بر پس از مرگ نفرین بود
همان نام من پیر بی دین بود،
فردوسی،
گرانمایه کسری ورا یار گشت
دل مرد بیدین پرآزار گشت،
فردوسی،
نگون بخت را زنده بردار کرد
سر مرد بیدین نگونسار کرد،
فردوسی،
ای ملکی کز تو به هر کشوری
بهرۀبیدینان گرم و عناست،
فرخی،
هیچ بیدین به زر او را نتوانست فریفت
ورچه شاهان جهان را بفریبند به زر،
فرخی،
رای را زنده تو بجهاندی و بزدودی همی
زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل،
فرخی،
مرد را در دین روا باشد که جوید دین بعقل
بازگوی آخر که بیدین را علامت چیست پس،
ناصرخسرو،
خسیس است و بیقدر و بیدین اگر
فریدونش خالست و جمشید عم،
ناصرخسرو،
قاضی بیدین از ابلیس لعین پرفتنه تر است،
(گلستان)،
ترا با چنین علم و ادب که داری با بیدینی حجت نماند، (گلستان)،
مرا چه کار به ابن زیاد بیدین است
فرشته را چه سروکاربا شیاطین است،
؟
لغت نامه دهخدا
نام سلسله ای از امرای ولایت لیدیا، این سلسله را بایزید اول در 792 ه، ق، برانداخت و مملکت آنان را ضمیمۀ ممالک عثمانی کرد
لغت نامه دهخدا
نام شهری از ترکیه (لیدی) بجنوب شرقی ازمیر، دارای 12 هزار تن سکنه و آب معدنی، محصول آن پنبه است
لغت نامه دهخدا
(صَ تُلْ دَ)
نماز عید فطر و قربان. رجوع به صلاه عیدین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عدین
تصویر عدین
توت سرخ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
نیوک دستلاف خلعت و هدیه و پولی که در روز عید به کسی دهند، عطا هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیدان
تصویر عیدان
خرما بنان دراز، جمع عود، چوب ها داربویها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینین
تصویر عینین
دو چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدین
تصویر بیدین
آنکه دین ندارد بی کیش لامذهب مقابل دیندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلاه العیدین
تصویر صلاه العیدین
نماز جشن روزه و نماز گوسپند کشان نماز عید فطر و نماز عید قربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیدی
تصویر عیدی
هدیه ای که به مناسبت عید به کسی داده می شود
فرهنگ فارسی معین