نجائب عیدیه، شتران نجیب منسوب بسوی عید، نام فحل. یا منسوب بسوی عیدبن ندغی بن مهره بن حیدان. یا بسوی عادبن عاد یا عادی بن عاد. یا بسوی بنی عیدبن آمری. (منتهی الارب). و رجوع به تاج العروس شود
نجائب عیدیه، شتران نجیب منسوب بسوی عید، نام فحل. یا منسوب بسوی عیدبن ندغی بن مهره بن حیدان. یا بسوی عادبن عاد یا عادی بن عاد. یا بسوی بنی عیدبن آمری. (منتهی الارب). و رجوع به تاج العروس شود
نمازگاه عید، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، محلی در بیرون شهر که در آنجا نماز عید فطرگذارند، (یادداشت مرحوم دهخدا)، عیدگه: دو گیتی عیدگاه آفتابش شهید غمزۀ حاضرجوابش، حکیم زلالی (از آنندراج)، ، محلی دربیرون هر شهر (از شهرهای اسلامی) که در آنجا شتر نحرکنند و قربان کنند به روز گوسفندکشان، (از یادداشت مرحوم دهخدا)
نمازگاه عید، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، محلی در بیرون شهر که در آنجا نماز عید فطرگذارند، (یادداشت مرحوم دهخدا)، عیدگه: دو گیتی عیدگاه آفتابش شهید غمزۀ حاضرجوابش، حکیم زلالی (از آنندراج)، ، محلی دربیرون هر شهر (از شهرهای اسلامی) که در آنجا شتر نحرکنند و قربان کنند به روز گوسفندکشان، (از یادداشت مرحوم دهخدا)
بدخوی از شتر و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بدخلق از مردم و از شتر. (ناظم الاطباء) ، آنکه اطاعت از حق نکند و تکبر کند. (از اقرب الموارد). عیده. رجوع به عیده شود
بدخوی از شتر و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بدخلق از مردم و از شتر. (ناظم الاطباء) ، آنکه اطاعت از حق نکند و تکبر کند. (از اقرب الموارد). عَیده. رجوع به عَیْدَه ْ شود
صیدگاه. شکارگاه. جای صید. مکان نخجیر: هیچ شه را بجهان صیدگهی بود چنین هیچ شه کرد چنین صید به آفاق اندر. فرخی. صیدگه شاه جهان را خوش چراگاهست از آنک لخلخۀ روحانیان بینی در او بعرالظبا. خاقانی. همه اسباب کار ساخت تمام تا که آید به صیدگه بهرام. نظامی
صیدگاه. شکارگاه. جای صید. مکان نخجیر: هیچ شه را بجهان صیدگهی بود چنین هیچ شه کرد چنین صید به آفاق اندر. فرخی. صیدگه شاه جهان را خوش چراگاهست از آنک لخلخۀ روحانیان بینی در او بعرالظبا. خاقانی. همه اسباب کار ساخت تمام تا که آید به صیدگه بهرام. نظامی