جدول جو
جدول جو

معنی عیدروس - جستجوی لغت در جدول جو

عیدروس
(عَ دَ)
ابوبکر بن عبدالله شاذلی عیدروس، از آل باعلوی. وی بسال 851 هجری قمری در تریم (حضرموت) متولد شد و به سیاحت پرداخت و میوۀ قهوه را در یمن دید و آن را پسندید و پیروان خود را به مصرف آن تشویق کرد. و از آنگاه مصرف قهوه در یمن سپس در حجاز و شام و مصر بعد در تمام جهان متداول شد. عیدروس بسال 914 هجری قمری در عدن درگذشت. او را کتابی است بنام الجزء اللطیف فی علم التحکیم الشریف. (از الاعلام زرکلی از الکواکب السائره و شذرات الذهب و نورالسافر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیروس
تصویر سیروس
(پسرانه)
شکل فرانسوی کوروش، کوروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویروس
تصویر ویروس
جاندار تک سلولی که در خارج از بدن موجودات زنده، هیچ گونه علائم حیاتی از خود نشان نمی دهد و عامل بیماری هایی چون فلج اطفال، سرخک و آنفولانزا است، برنامه ای کامپیوتری که باعث ایجاد اختلال در نرم افزار یا سخت افزار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیاروش
تصویر عیاروش
عیارمانند، شبیه عیاران
فرهنگ فارسی عمید
صمغی زرد رنگ و تلخ شبیه کهربا که از پوست درختی پیوسته سبز از تیرۀ مخروطیان به دست می آید و در طب و نقاشی به کار می رود، سندر، کنایه از زرد رنگ، برای مثال کمان را به زه کرد پس اشکبوس / تنی لرز لرزان رخی سندروس (فردوسی - ۳/۱۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدروس
تصویر مدروس
کهنه، فرسوده، بی رونق
فرهنگ فارسی عمید
(عَ دَ)
جانورکی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عیدشون
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن زید. طبیب بود و در بغداد شهرت یافت و المعتضدبالله العباسی را معالجه کرد. او راست: کتاب التذکره فی الطب. وی در حدود سال 300 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نام خلیفۀ دوم عیسی علیه السلام:
نزدیک کمینه عالم تو
انتونی و پیدروست ملزم.
حاذق گیلانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام کوهی در خطۀ قدیم پیریا از مقدونیه که در توازی ساحل غربی خلیج سلانیک واقع شده و بزعم افسانه پردازان یونانی مکان پریان موسه، از ارباب انواع فنون بوده است
لغت نامه دهخدا
پادشاه اپیر درقرن سوم و چهارم قبل از میلاد (رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1200 و ج 3 ص 2048، 2060، 2070، 2162، 2163 و 2281 شود، صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از سلاطین نامدار خطۀ قدیم اپیریعنی جهت طوسقه لق از آرناؤدستان بود، پدرش ایاکبد هنگام کودکیش درگذشت و عمویش نئوپتولم وی را پنهان کرد اما خالش گلاو کیاس حکمران ایلیریا یعنی کیغه لق وی را رهانید و بزرگ کرد، در سال 301 ق، میلادی در پانزده سالگی بطرفداری شوهرخواهرش دمتریوس پولیورکیت در جنگ با ایپسوس دلیری و دلاوری فوق العاده نشان داد، بعداً از جانب وی بعنوان گروگان بمصر رفت وآنجا با دختر بطلمیوس پادشاه کشور مذکور ازدواج کردو برای استرداد ملک موروث از پدرزن خود استمداد نمود، وی یک دستۀ کوچک از کشتیهای جنگی و مقداری وجه نقد بوی داد، پیروس در سنۀ 295 به اپیر داخل شد و عموی خود را در اثنای ضیافتی مقتول ساخت و تاج و تخت موروث را بازپس گرفت، در سال 291 مقدونی ها از وی استمداد کردند پیروس به این سرزمین آمد و کشور را متصرف شد، ولی بیش از هفت ماه نگهداری کردن نتوانست، در این میان تارنتین ها ازو استمداد و به ایطالیا دعوتش کردند، در سال های 280 و 279 قبل از میلاد به پیروزی هراکل و آسکولوم نایل شد و بر رومیان غالب آمد، گویند این مظفریت را مدیون فیلهائی بود که از مصر آورده و پیشاپیش لشکر قرار داده بود چونکه از نظارۀ آنها دهشت و وحشتی بزرگ برومیان دست داد و خود را باختند، پیروس بعداً روانۀ سیسیل شد و این جزیره را از تصرف کارتاژیها و یکدسته ملوک الطوایف بیرون آورد و بیش از یکسال حاکم بالاستقلال آنجا شد ولی بعداً بر اثر رنجش مردم از وی مجبور بترک آن دیار گشت و به ایتالیا عودت نمود، در سنۀ 275 کوریوس ونتائوس بر وی غالب آمد در این حال بدون اینکه از پیروزیهای سابق خویش استفادتی بکند بی لشکر و با دست خالی به اپیر بازگشت معهذا بعداز یکسال تمام مقدونیه را بسرزمین خویش الحاق کرد وبه خیال ضبط پلوپونس یعنی شبه جزیره موریس افتاد و اسپارت را دربندان نمود ولی نتوانست بگیرد، اما شهر آرگوس را گرفت در این حال پیرزنی خشتی از فراز بام بر سر وی زد و کارش را بساخت، پیروس مردی بغایت جسور و ماهر در رزم آزمائی ولی حریص و بی ثبات قدم بوده و لذا چنان که باید از جسارت و مهارت خود برخوردار نشده است، به پند و اندرزهای وزیرش که حکیمی موسوم به کینیاس بود گوش نمیکرده است، پولتارک که ترجمه حال وی را نگاشته گوید: زمانی که به ایتالیا رفت و بر رومیان پیروز آمد لشکریانش بوی گفتند: مانند عقابی بدشمنان هجوم آور شدی ! او در جواب گفت: ای عقابها! این شمایانید که مرا عقاب کردید، در زبان آرناؤد عقاب را اشکیپه گویند و اشکیپیتار (یعنی عقاب دار) نامی است که آرناؤدها بخود اطلاق نمایند، ظاهراً این کلمه از همان زمانها در افواه باقی مانده است و بر بیرق پیروس هم شکل عقاب نقش میکردنداین نیز احتمال دیگری است بر صحت این وجه تسمیه، ظاهراً لفظ پیروس و بتلفظ اصح در یونان باستانی پوروس هم تحریفی باشد از کلمه بور آرناؤدی که معنی دلیر و دلاور را افاده میکند، و نیز رجوع به پیرهوس شود
لغت نامه دهخدا
معصوم و بی گناه، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
سرو کوهی. (یادداشت مؤلف) ، نوعی از ’تویا’ و درورنی و گلاساژ نوعی از کاغذ بکار است. زرنیخ احمر. از یونانی ’سندرش’ صمغ زردی که از درختی مخصوص در آفریقا جاری شود و نیز بنوعی از معدنیات اطلاق گردد. (از حاشیه برهان قاطع چ معین). سندر است که صمغی باشد شبیه به کاه ربا و روغن کمان را از آن پزند و فرق میان سندروس و کاه ربا این است که کاه ربا را چون در آتش نهند از آن بوی مصطکی آید و از سندروس بوی بغایت ناخوش آید. (غیاث) (برهان). صمغی است زرد که روغن کمان از آن گیرند. (انجمن آرای ناصری). صمغ زرد شفافی است که از هند آرند و بعضی گفته اند که صمغ ساج است و آن چون کهربا کاه را کشد، لیکن از کهربا در عمل جذب سست تر است و در طب بکار برند. (یادداشت مؤلف). صمغی است که برنگ زعفران زند و ابوعلی در قانون گوید: که صمغ درخت ساج است. (یادداشت مؤلف از مفردات قانون چ تهران ص 216). دزی آورده است که دو نوع است: هندی و سبتی. (از دزی ج 1 ص 693) :
مگر ایمنی از سرای فسوس
که گه سندروس است و گه آبنوس.
فردوسی.
دارد خجسته غالیه دانی ز سندروس
چون نیمه ای ز عنبر سارا بیا کنی.
منوچهری.
ز فریاد شیپور وآواز کوس
پدید آمد از سرخ گل سندروس.
نظامی.
، رنگ سرخ. (برهان) :
زمین تازه شد کوه چون سندروس
ز درگاه برخاست آوای کوس.
فردوسی.
تو گفتی که ابری برنگ آبنوس
بیامد ببارید از او سندروس.
فردوسی.
، مطلق زرد. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) :
رخ لاله رخ گشت چون سندروس
به پیش سپهبد زمین داد بوس.
فردوسی.
، سنگی است از سواحل دریای خزر. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
که روی چون عید دارددر بشاشت و خندانی، بمناسبت شادی و نشاط عید، کنایه از محبوب است، (آنندراج) :
از در دلها همه دریوزۀ جان میکنم
عیدرویان هر زمان خواهند قربانی توئی،
نورالدین ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ طَ)
زن تمام اندام، و شتر قوی هیکل تمام خلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کامل خلقت از شتران و زنان. (از اقرب الموارد) ، زن نیکوصورت، یا زن خوب شکل درازبالای پرگوشت نازاینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن زیبا، یا زن زیبای درازقد پرگوشت و عاقر. (از اقرب الموارد). عطموس. رجوع به عطموس شود، شتر مادۀ کلان سال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ناقۀ سالخورده و پیر. (از اقرب الموارد). ج، عطامیس، عطامس (که نادر است). (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
جانورکی است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). عیدشوق
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
نام مردی بود و او مطلوبی داشت ’هارو’ (یا بهارو) نام، که در دریا در جزیره ای منزل داشت و هرشب در آن جزیره آتش می افروخت تا اندروس بفروغ آتش شناکنان بدانجا می آمد و به پیش هارو میرفت. اتفاقاً شبی بادی وزیدن گرفت و آتش را بکشت و اندروس در دریا غرق گردید. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم) (از فرهنگ سروری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). درقصۀ وامق و عذاری عنصری بدو تمثل شده:
نه من کمتر از اندروسم بمهر
نه باشد بهار و چو عذرا بچهر.
(لغت فرس اسدی چ اقبال ص 202).
و رجوع به هارو شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
شتر مادۀ شتاب رو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناقۀ سریع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
آخرین پادشاه آتن است وی از 1160 تا 1132 قبل از میلاد سلطنت کرد و سرانجام چون شنیده بود که اگر پادشاه ملتی کشته شود آن ملت پیوسته سعادتمندو غالب خواهد زیست خود را به کشتن داد. آتنیان به احترام وی مقام سلطنت را برانداختند و از افراد خانوادۀ او حکام دائمی انتخاب کردند که مدن پسر کدروس از آنجمله است. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
ذرت. ذرت مکه، گندم مکه. (ناظم الاطباء). خالاون. حنطۀ رومی. سلت. (یادداشت بخط مؤلف) : جان گوید گندم رومی بود و در لغت عرب سلت را خندروس گویند و معنی آن درپارسی جو گندم بود، یعنی جوی که به گندم مشابهت دارد و جان گوید آن نوعی است از گندم که لون او سیاه بود و آرد او بقوت بود بمثابه......بحنطه مشابهت داردو غذای او نیک بود. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان). تخمی است شبیه بگندم که آن را گندم رومی خوانند و شعیر رومی هم می گویند. (برهان قاطع). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود، ترخنه شیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وهبی تادروس بک، ناظر مدارس قبطیه در قاهره و معلم سابق زبانها در مدرسه ’الاقباط بحاره السقایین’. او راست: 1- الاثر الجلیل فی رثاء افندینا اسماعیل چ مصر 1313 هجری قمری 2- الاثر النفیس فی تاریخ بطرس الاکبر و محاکمه الکسیس، چ بولاق 1322 هجری قمری 1904/ میلادی در 160 صفحه. 3- ترجمه الامیرعریان بک، رئیس سابق کتاب نظارت مالیه و در آخر آن مرثیه ای برای وی و مدح باسیلی بک مستشار محکمۀ استیناف، چ بولاق 1305 هجری قمری/ 1888م. در 12 صفحه. 4- الخلاصه الذهبیه فی اللغه العربیه در بولاق بسال 1292 ه. ق. 5- عنوان التوفیق فی قصه سیدنا یوسف الصدیق که در آخر آن مقدمه ای ادبی است. در مطبعه الاعلامیه بسال 1302 هجری قمری در 88 صفحه چاپ شده. 6- مرآه الظرف فی فن الصرف، در مصر بسال 1307 هجری قمری در 103 صفحه طبع شده. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1924- 1925)
لغت نامه دهخدا
به یونانی درخت حناست. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیروس
تصویر سیروس
لاتینی تازی گشته کیمار شاخکی (کیمار) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمروس
تصویر عمروس
بره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدروس
تصویر مدروس
کهنه شده، بی رونق
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته جو رومی از گیاهان گیاهی است از تیره گندمیان که در زمینهای کم قوت و بدون کود کاشته میشود. این گیاه که گندم غلافی نیز نامیده میشود برخلاف گندم معمولی دارای جلد یا غلاف است و باسانی نیز از غلافش بیرون نمیاید و بمناسبت داشتن این غلاف آنرا جورومی نیز گویند خندراوس شعیر الرومی علس جو رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عید روی
تصویر عید روی
جشن روی
فرهنگ لغت هوشیار
علی رووس الشهاد: در ریخت بحلق من علی روس صدر متر دطاس مثردیطوس. (نحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته سرو کوهی، تبریزی، نارون سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندروس
تصویر خندروس
یونانی تازی گشته گندم رومی جو رومی (از گیاهان)
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی به مانک زهر زهرک عامل بسیار کوچک زنده که غالبا سبب ایجاد عفونت ناخوشی میشود ویروس ها در حقیقت عبارت از مولکولهای زنده ای هستند که بمناسبت کوچکی ابعادشان غالبا از صافی ها میگذرند و قطر بدن آنها بین 1 تا 3 میلی میکرن میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندروس
تصویر سندروس
((سَ دَ))
سرو کوهی، صمغی که از گونه ای سرو کوهی استخراج می شود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمناً از آن در ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده می کرده اند، از مخلوط سندروس و روغن بزرک روغنی به نام روغن کمان حاصل می کرده اند
فرهنگ فارسی معین
ابری به شکل رشته های ظریف سفید یا تکه ها یا نوارهای باریک عمدتاً سفید جدا از هم، این ابر جلوه ای ریسه دار یا گیسودار یا ابریشمی یا هر دو را دارد، پرسا (واژه فرهنگستان)، در فارسی نامی از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدروس
تصویر مدروس
((مَ))
کهنه، فرسوده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویروس
تصویر ویروس
موجود بسیار ریزی که باعث بروز بیماری می شود
فرهنگ فارسی معین