جدول جو
جدول جو

معنی عیجاء - جستجوی لغت در جدول جو

عیجاء(دِلْ لو)
از قرای حوران است در نزدیکی جاسم. خانوادۀ ابوتمام طائی، در این قریه و در جاسم فرودمی آمدند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
مؤنث أعیط، یعنی گردن دراز. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درازسر و درازگردن، اباکننده و ممتنع. (از اقرب الموارد). ج، عیط. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، قاره عیطاء، پشتۀ بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تپۀ مشرف که بسوی آسمان دراز شده باشد، هضبه عیطاء، کوه مرتفع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
داء عیاء،بیماریی که به نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیماریی که بهبودی در آن نباشد. (از اقرب الموارد) ، فحل عیاء، گشن درمانده از گشنی، یا آنکه طرز گشنی نداند و گاهی گشنی نکرده باشد، و نیز رجل عیاء به همین دو معنی است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نر و یا مردی که نزدیکی با ماده را نداند و یا نری که هرگز نزدیکی به ماده نکرده باشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
جنگ و کارزار. (از اقرب الموارد). رجوع به هیجا شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بنوالعرجاء حیی است از تمیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
پشته ای است به زمین مزینه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
معرفهً، موضعی است. (منتهی الارب). جایگاهی است، و ’ال’ بر آن داخل نگردد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
نیمروز. (منتهی الارب). هاجره و نیمروز مخصوصاً در شدت گرما. (از اقرب الموارد) ، بر آب آمدن شتران روزی در نیمروز و روزی در پگاه. (منتهی الارب). وارد شدن شتران بر آب یک روز در نیمروز و یک روز مابین نماز فجر و طلوع آفتاب. (از اقرب الموارد) ، در هر روز یک بار خوردن. (منتهی الارب). غذا خوردن انسان هر روز یک بار: هو یأکل العریجاء، روزی یک بار میخورد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شدت سختی و حاجت، و آن مانند ’عوصاء’ است و کمتر به کار رود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بمعنی عیعاه است، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، رجوع به عیعاه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مؤنث أعیس. ماده شتر سپید سرخ موی. (ناظم الاطباء). ج، عیس. رجوع به عیس (عی) شود،
{{اسم}} ملخ ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)،
{{اسم خاص}} نام زنی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام اسب عامر بن جوین طائی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پشته و تپه ای است در مقابل هر دو کوه طی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج). تپه ای است در مقابل دو کوه طی ٔ، یعنی اجاء و سلمی ̍. و آن در اصل نام زنی بود که بر این کوه نهاده شد و داستان آن در معجم البلدان (مادۀ أجاء) آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ مَ)
بخشیدن، (از ’وج ی’) (منتهی الارب)، عطا کردن، (از اقرب الموارد)، زشت گردانیدن ناموس کسی را و زیان رسانیدن در آن: اوخش فی عرضه، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، درآمیختن، (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، برانگیختن، (منتهی الارب)، مرهً بعد اخری، بازگردانیدن تیر قمار بر بابه، و آن تیردان سهام قداح است چون کنانه، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَءْ)
درماندن در کار یا به مراد خود راه نیافتن و استواریش را نتوانستن. (از منتهی الارب). نیافتن راه مطلوب خود و یا عاجز گشتن از آن و محکم کردن آن نتوانستن. (از اقرب الموارد). عی ّ. رجوع به عی ّ شود، ندانستن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عیطاء
تصویر عیطاء
مونث اعیط: دراز گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیجاء
تصویر هیجاء
جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوجاء
تصویر عوجاء
کمان تیر اندازی، شتر لاغر، پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیساء
تصویر عیساء
مونث اعیس ملخ ماده
فرهنگ لغت هوشیار