داء عیاء،بیماریی که به نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیماریی که بهبودی در آن نباشد. (از اقرب الموارد) ، فحل عیاء، گشن درمانده از گشنی، یا آنکه طرز گشنی نداند و گاهی گشنی نکرده باشد، و نیز رجل عیاء به همین دو معنی است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نر و یا مردی که نزدیکی با ماده را نداند و یا نری که هرگز نزدیکی به ماده نکرده باشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
داء عیاء،بیماریی که بِه نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیماریی که بهبودی در آن نباشد. (از اقرب الموارد) ، فحل عیاء، گشن درمانده از گشنی، یا آنکه طرز گشنی نداند و گاهی گشنی نکرده باشد، و نیز رجل عیاء به همین دو معنی است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نر و یا مردی که نزدیکی با ماده را نداند و یا نری که هرگز نزدیکی به ماده نکرده باشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
نیمروز. (منتهی الارب). هاجره و نیمروز مخصوصاً در شدت گرما. (از اقرب الموارد) ، بر آب آمدن شتران روزی در نیمروز و روزی در پگاه. (منتهی الارب). وارد شدن شتران بر آب یک روز در نیمروز و یک روز مابین نماز فجر و طلوع آفتاب. (از اقرب الموارد) ، در هر روز یک بار خوردن. (منتهی الارب). غذا خوردن انسان هر روز یک بار: هو یأکل العریجاء، روزی یک بار میخورد. (از اقرب الموارد)
نیمروز. (منتهی الارب). هاجره و نیمروز مخصوصاً در شدت گرما. (از اقرب الموارد) ، بر آب آمدن شتران روزی در نیمروز و روزی در پگاه. (منتهی الارب). وارد شدن شتران بر آب یک روز در نیمروز و یک روز مابین نماز فجر و طلوع آفتاب. (از اقرب الموارد) ، در هر روز یک بار خوردن. (منتهی الارب). غذا خوردن انسان هر روز یک بار: هو یأکل العریجاء، روزی یک بار میخورد. (از اقرب الموارد)
پشته و تپه ای است در مقابل هر دو کوه طی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج). تپه ای است در مقابل دو کوه طی ٔ، یعنی اجاء و سلمی ̍. و آن در اصل نام زنی بود که بر این کوه نهاده شد و داستان آن در معجم البلدان (مادۀ أجاء) آمده است. (از معجم البلدان)
پشته و تپه ای است در مقابل هر دو کوه طی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج). تپه ای است در مقابل دو کوه طی ٔ، یعنی اَجاء و سَلمی ̍. و آن در اصل نام زنی بود که بر این کوه نهاده شد و داستان آن در معجم البلدان (مادۀ أجاء) آمده است. (از معجم البلدان)
درماندن در کار یا به مراد خود راه نیافتن و استواریش را نتوانستن. (از منتهی الارب). نیافتن راه مطلوب خود و یا عاجز گشتن از آن و محکم کردن آن نتوانستن. (از اقرب الموارد). عی ّ. رجوع به عی ّ شود، ندانستن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
درماندن در کار یا به مراد خود راه نیافتن و استواریش را نتوانستن. (از منتهی الارب). نیافتن راه مطلوب خود و یا عاجز گشتن از آن و محکم کردن آن نتوانستن. (از اقرب الموارد). عَی ّ. رجوع به عَی ّ شود، ندانستن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)