جدول جو
جدول جو

معنی عیادت - جستجوی لغت در جدول جو

عیادت
به دیدن بیمار رفتن، به احوال پرسی مریض رفتن
تصویری از عیادت
تصویر عیادت
فرهنگ فارسی عمید
عیادت(دَ)
عیاده. بیمارپرسی. (غیاث اللغات). بیمارپرسی و رفتن به احوال پرسی بیمار. (ناظم الاطباء). و رجوع به عیاده شود: تو که بونصری به بهانۀ عیادت نزدیک خواجۀ بزرگ رو. (تاریخ بیهقی ص 368). عبدوس را بر اثر توفرستیم تا عیادت ما برساند. (تاریخ بیهقی ص 368).
مگر شبی زبرای عیادت دل تو
قدم نهد صفت ینزل اللّه از بالا.
خاقانی.
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت.
سعدی.
اصحاب را چو واقعۀ ما خبر کنند
هر دم کسی به رسم عیادت دوان شود.
سعدی.
به انتظار عیادت که دوست می آید
خوشست بر دل رنجور عشق بیماری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
عیادت
رفتن به احوال پرسی بیمار
تصویری از عیادت
تصویر عیادت
فرهنگ لغت هوشیار
عیادت((عِ یا عَ دَ))
به احوال پرسی بیمار رفتن، ملاقات و احوال پرسی
تصویری از عیادت
تصویر عیادت
فرهنگ فارسی معین
عیادت
بیمارپرسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیادت
تصویر سیادت
شرف و سروری یافتن، بزرگی و مهتری یافتن، مجد، بزرگی، مهتری، سروری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیافت
تصویر عیافت
فال گرفتن از روی پرواز پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیادت
تصویر قیادت
رهبری، پیشوایی، قوّادی، کنایه از دلالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیادت
تصویر زیادت
افزون شدن، بسیار شدن، افزونی، فزونی، افزون شده، افزون
فرهنگ فارسی عمید
نمو کردن، افزونی، افزون شده جمع زیادات زیائد، افزون بیش:) بجان فرخ روز که آنچه گفتم در حق تو بکنم و زیادت از این (سمک عیار)، چندان:) (محمود)، . . با هیچکس از ایشان (بندگان) میل و محبتی ندارد چنانکه با ایاز که زیادت حسنی ندارد (گلستان)، نام بازیی است از هفت بازی نرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیادت
تصویر سیادت
مهتری، بزرگی و سرداری، سروری
فرهنگ لغت هوشیار
شنومن شنایش نیایش ستایش، بند گی پرستش کردن بندگی کردن، طاعت کردن خدای را، پرستش، طاعت خدار را جمع عبادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاده
تصویر عیاده
بیمار پرسی پرسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیادت
تصویر قیادت
راهنمائی کردن، پیشوایی کردن، رهبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
((عِ دَ))
بندگی کردن و پرستیدن خدا، پرستش، بندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیافت
تصویر عیافت
((عِ فَ))
فال گرفتن از روی پرواز پرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیادت
تصویر قیادت
((قِ دَ))
رهبری کردن، پیشوایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیادت
تصویر سیادت
((دَ))
سروری، شرف یافتن، بزرگی، سروری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیادت
تصویر زیادت
((دَ))
افزون شدن، افزونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
Adoration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
adoration
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
aanbidding
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
崇拜
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
הערצה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
숭배
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
pemujaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
पूजा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
adoración
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
adorazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
adoração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
uwielbienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
поклоніння
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
Anbetung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
обожание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عبادت
تصویر عبادت
崇拝
دیکشنری فارسی به ژاپنی