به عبری مواشی خدا، پسر برذلی که میرآب دختر شاول را که قبل از این بدارد وعده شده بود به حبالۀ نکاح خود درآورد و عدرئیل از وی پنج پسر داشت. اینان به جبعونیان تسلیم شدند تا به قصاص ظلمی که شاؤل جد ایشان به اهالی جبعونیان کرده بود در حضورخداوند کشته شوند. (قاموس کتاب مقدس) ، شوهر میرب دخت بکر شاؤل بود. (قاموس کتاب مقدس)
به عبری مواشی خدا، پسر برذلی که میرآب دختر شاول را که قبل از این بدارد وعده شده بود به حبالۀ نکاح خود درآورد و عدرئیل از وی پنج پسر داشت. اینان به جبعونیان تسلیم شدند تا به قصاص ظلمی که شاؤل جد ایشان به اهالی جبعونیان کرده بود در حضورخداوند کشته شوند. (قاموس کتاب مقدس) ، شوهر میرب دخت بکر شاؤل بود. (قاموس کتاب مقدس)
کاربی سروپای و دشوار که اصلاح آن ممکن نباشد. (منتهی الارب). کاری که انجام شدنی نباشد و بر اصلاح آن راهی یافت نشود. (از اقرب الموارد) ، شیر بیشۀ درشت اندام. (منتهی الارب). اسد شدید. (از اقرب الموارد) ، آنکه در کاری نادان وار بی باکانه درآید و بیراه رود. (منتهی الارب). آنکه مانند اشخاص جاهل و نادان کارها را از راه طبیعی خود منحرف سازد. (از اقرب الموارد). ج، عمس، عمس. (ناظم الاطباء)
کاربی سروپای و دشوار که اصلاح آن ممکن نباشد. (منتهی الارب). کاری که انجام شدنی نباشد و بر اصلاح آن راهی یافت نشود. (از اقرب الموارد) ، شیر بیشۀ درشت اندام. (منتهی الارب). اسد شدید. (از اقرب الموارد) ، آنکه در کاری نادان وار بی باکانه درآید و بیراه رود. (منتهی الارب). آنکه مانند اشخاص جاهل و نادان کارها را از راه طبیعی خود منحرف سازد. (از اقرب الموارد). ج، عُمس، عُمُس. (ناظم الاطباء)
ترش رویی. (منتهی الارب). ترش رویی و درشتی. (ناظم الاطباء) : کمس کموساً، ترش روی گردید. این کلمه را صاغانی ذکر کرده و ازهری گفته است درباره آن از کلام عرب چیزی نیافتم. (از اقرب الموارد)
ترش رویی. (منتهی الارب). ترش رویی و درشتی. (ناظم الاطباء) : کمس کموساً، ترش روی گردید. این کلمه را صاغانی ذکر کرده و ازهری گفته است درباره آن از کلام عرب چیزی نیافتم. (از اقرب الموارد)
ابل عکمس، شتران بسیار یا گلۀ شتران قریب هزار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لیل عکمس،شبی بسیار تاریک. (از اقرب الموارد) ، هر چیز متراکم و انبوه که از شدت تراکم تاریک باشد. (از اقرب الموارد). عکامس. و رجوع به عکامس شود
ابل عکمس، شتران بسیار یا گلۀ شتران قریب هزار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لیل عکمس،شبی بسیار تاریک. (از اقرب الموارد) ، هر چیز متراکم و انبوه که از شدت تراکم تاریک باشد. (از اقرب الموارد). عُکامِس. و رجوع به عکامس شود