عصای با سنان. (منتهی الارب). عصا با آهن. (دهار). به معنی عکاز است و اخص از آن باشد. (از اقرب الموارد). واحدعکاز. (از ناظم الاطباء). ج، عکاکیز (منتهی الارب) (اقرب الموارد) و عکازات. (اقرب الموارد) : چو راه پرسموم و گرم، اسپرم بگرد او عکازه و غضای او. منوچهری. ، آهن پاره ای بر نیزه و مانند آن. (منتهی الارب) ، عصای چوپانان، عصای تفرج و گردش، عصای صلیب داری که کشیشان گاه بر دست گیرند. (ناظم الاطباء) ، کنایه است از مناصبی که شخص بدست می آورد چنانکه گویند ’فلان من أرباب العکاکیز’. (از اقرب الموارد). و رجوع به عکاز شود
عصای با سنان. (منتهی الارب). عصا با آهن. (دهار). به معنی عکاز است و اخص از آن باشد. (از اقرب الموارد). واحدعکاز. (از ناظم الاطباء). ج، عَکاکیز (منتهی الارب) (اقرب الموارد) و عکازات. (اقرب الموارد) : چو راه پرسموم و گرم، اسپرم بگرد او عکازه و غضای او. منوچهری. ، آهن پاره ای بر نیزه و مانند آن. (منتهی الارب) ، عصای چوپانان، عصای تفرج و گردش، عصای صلیب داری که کشیشان گاه بر دست گیرند. (ناظم الاطباء) ، کنایه است از مناصبی که شخص بدست می آورد چنانکه گویند ’فلان من أرباب العکاکیز’. (از اقرب الموارد). و رجوع به عکاز شود
تأنیت عضمز. (ازاقرب الموارد). رجوع به عضمز شود، زن زفت گنده پیر سطبر. (منتهی الارب). عجوز. (اقرب الموارد) ، درشت کج دهن، زن نیک زیرک زشت رخسار، و زن ناکس کوتاه بالا. (منتهی الارب) ، زن درشت ’لحی’ و داهیه، و گویند زن زشت روی و لئیم و کوتاه. (از اقرب الموارد)
تأنیت عضمز. (ازاقرب الموارد). رجوع به عضمز شود، زن زفت گنده پیر سطبر. (منتهی الارب). عجوز. (اقرب الموارد) ، درشت کج دهن، زن نیک زیرک زشت رخسار، و زن ناکس کوتاه بالا. (منتهی الارب) ، زن درشت ’لحی’ و داهیه، و گویند زن زشت روی و لئیم و کوتاه. (از اقرب الموارد)
یک لخت از خرما و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک توده از خرما و جز آن. (از اقرب الموارد) ، پشته ای از ریگ و از خاک. ج، کمز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
یک لخت از خرما و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک توده از خرما و جز آن. (از اقرب الموارد) ، پشته ای از ریگ و از خاک. ج، کُمَز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)