جدول جو
جدول جو

معنی عکمزه - جستجوی لغت در جدول جو

عکمزه
(عُ مُ زَ)
عکمز است در تمام معانی. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عکمز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُکْ کا زَ)
عصای با سنان. (منتهی الارب). عصا با آهن. (دهار). به معنی عکاز است و اخص از آن باشد. (از اقرب الموارد). واحدعکاز. (از ناظم الاطباء). ج، عکاکیز (منتهی الارب) (اقرب الموارد) و عکازات. (اقرب الموارد) :
چو راه پرسموم و گرم، اسپرم
بگرد او عکازه و غضای او.
منوچهری.
، آهن پاره ای بر نیزه و مانند آن. (منتهی الارب) ، عصای چوپانان، عصای تفرج و گردش، عصای صلیب داری که کشیشان گاه بر دست گیرند. (ناظم الاطباء) ، کنایه است از مناصبی که شخص بدست می آورد چنانکه گویند ’فلان من أرباب العکاکیز’. (از اقرب الموارد). و رجوع به عکاز شود
لغت نامه دهخدا
(عُ زَ)
عکمز است در تمام معانی. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عکمز شود
لغت نامه دهخدا
(خِ بَ)
تاریک شدن شب. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ ضَمْ مَ زَ)
تأنیت عضمز. (ازاقرب الموارد). رجوع به عضمز شود، زن زفت گنده پیر سطبر. (منتهی الارب). عجوز. (اقرب الموارد) ، درشت کج دهن، زن نیک زیرک زشت رخسار، و زن ناکس کوتاه بالا. (منتهی الارب) ، زن درشت ’لحی’ و داهیه، و گویند زن زشت روی و لئیم و کوتاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ زَ)
یک لخت از خرما و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک توده از خرما و جز آن. (از اقرب الموارد) ، پشته ای از ریگ و از خاک. ج، کمز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
عکمهالبطن، گوشۀ شکم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عکم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دستوار نوک تیز دستوار نیزه ای، بن نیزه عصای چوپان عصای اسقف عصایی که در تفرج به دست گیرند
فرهنگ لغت هوشیار