جدول جو
جدول جو

معنی عکباش - جستجوی لغت در جدول جو

عکباش(عِ)
آهو که نخستین شاخ برآورده باشد. (منتهی الارب). آهو که ابتدای برآمدن شاخش باشد پیش از آنکه بلند گردد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
ثوب اکباش، جامه ای که رشته اش دوباره ریسند. (ناظم الاطباء). جامۀ هیچکاره. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(عَ)
زن استواراندام درشت خلقت. (منتهی الارب). زن جافی الخلق. (از اقرب الموارد) ، زن سطبر لب و دندان. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نوعی قرنفل است که سر آن بزرگ باشد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ کبش. رجوع به کبش شود، پهلوانان. ابطال. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ کْ کا شَ)
کوهی است مقابل طمیه، و عقیده داشتند که آن زوج طمیه است، که البته از خرافات باشد. (از منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ / عُ کْ کا)
تننده، یا تنندۀ نر، یا خانه آن. (منتهی الارب). عنکبوت، یا نر از عنکبوتها، ویا خانه عنکبوت. (از اقرب الموارد). عکاشه. و رجوع به عکاشه شود، علم و لواء که بر درخت پیچد و منتشر شود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
لفچن: زن کسی را گویند که لب های ستبر شتر وار داشته باشد، درشت اندام: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکاش
تصویر عکاش
عکاشه خانه تننده خانه جولاهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباش
تصویر کباش
جمع کبش، میش تکلان
فرهنگ لغت هوشیار