جدول جو
جدول جو

معنی عکاشی - جستجوی لغت در جدول جو

عکاشی
(عُکْ کا)
منسوب به عکاشه بن محصن. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
شتران و بزان شب چراکننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ابل و غنم که در شب چرا میکنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ ظی ی)
منسوب به عکاظ: ادیم عکاظی، ادیم منسوب به بازار عکاظ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عکاظ شود
لغت نامه دهخدا
(عَکْ کا)
منسوب به عکا، که شهری است در ساحل شام. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عَ کْ کا)
رمضان بن عبدالحق عکاری (984 -1056 هجری قمری). از فقیهان دمشق بود و او را حاشیه ای بر شرح سنوسی است. (از الاعلام زرکلی از خلاصهالاثر)
لغت نامه دهخدا
(عَیْ یا)
محمد بن احمد مالکی زیانی عیاشی، مکنی به ابوعبدالله. وی از بنی مالک بن زغبهبود و از مجاهدان مغرب اقصی بشمار میرفت. او را جنگهایی با پرتقالیها میباشد که شرح آنها در الاعلام زرکلی آمده است. عیاشی بسال 1051 هجری قمری در طنجه بقتل رسید. رجوع به الاعلام زرکلی و الاستقصا ج 3 ص 107 شود
محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی. از فقهای بزرگ شیعۀ امامیه در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری. رجوع به ابوالنصر (محمدبن...) و مآخذ ذیل شود: خاندان نوبختی ص 140، الاعلام زرکلی، الفهرست ابن الندیم، سفینهالبحارج 2 ص 301، منهج المقال ص 319، الذریعه ج 4 ص 295
لغت نامه دهخدا
(عَیْ یا)
عمل عیاش. عیش و عشرت و خوشگذرانی و شادی و اشتغال به شادی، شهوت پرستی و فسق و فجور و ماژپرستی. (ناظم الاطباء). و رجوع به عیاش شود
لغت نامه دهخدا
(عُ کْ کا شَ)
شعبه ای از طایفۀ بایادی هفت لنگ از ایل بختیاری ایران، و دارای شعب ذیل است: مراد، عالونی، شهروئی، کلاموئی، کلاستن، سله چین. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عکاشه
تصویر عکاشه
عکاش خانه تننده خانه جولاهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
عمل و شغل عکاس. یا فن عکاسی. عکس برداری، مغازه عکاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاشی
تصویر عیاشی
جهیک کاری خوشگذرانی اشتغال به عیش و نوش خوشگذرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
فرتور خانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
التّصوير الفوتوغرافيّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
Photographic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
photographique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
фотографічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
การถ่ายภาพ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
фотографический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotografisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
عکّاسی، انعکاس، بازتاب، تصویرسازی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
عکاسی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
আলোকচিত্র
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotoğrafik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
picha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotograficzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
写真の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
摄影的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
צילומי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotografi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
फोटोग्राफिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotografisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotografico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotográfico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotográfico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
사진의
دیکشنری فارسی به کره ای