جدول جو
جدول جو

معنی عکاسی - جستجوی لغت در جدول جو

عکاسی
عمل و شغل عکاس. یا فن عکاسی. عکس برداری، مغازه عکاسی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
فرهنگ لغت هوشیار
عکاسی
فرتور خانه
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
فرهنگ واژه فارسی سره
عکاسی
التّصوير الفوتوغرافيّ
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به عربی
عکاسی
Photographic
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عکاسی
photographique
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عکاسی
fotografisch
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به هلندی
عکاسی
фотографический
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به روسی
عکاسی
fotografisch
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به آلمانی
عکاسی
фотографічний
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
عکاسی
fotograficzny
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به لهستانی
عکاسی
fotográfico
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
عکاسی
fotográfico
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
عکاسی
عکّاسی، انعکاس، بازتاب، تصویرسازی
دیکشنری اردو به فارسی
عکاسی
फोटोग्राफिक
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به هندی
عکاسی
عکاسی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به اردو
عکاسی
আলোকচিত্র
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به بنگالی
عکاسی
การถ่ายภาพ
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به تایلندی
عکاسی
picha
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عکاسی
fotoğrafik
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
عکاسی
fotografico
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
عکاسی
摄影的
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به چینی
عکاسی
צילומי
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به عبری
عکاسی
사진의
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به کره ای
عکاسی
fotografi
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عکاسی
写真の
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عباسی
تصویر عباسی
از نوادگان عباس، برای مثال خلفای عباسی، (اسم، صفت نسبی، منسوب به شاه عباس) در دورۀ صفوی، واحد پول ایران، برابر با یک پنجاهم تومان، در دورۀ قاجار، واحد پول ایران، برابر با چهار شاهی یا دویست دینار
فرهنگ فارسی عمید
(عَکْ کا)
منسوب به عکا، که شهری است در ساحل شام. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عَ کْ کا)
رمضان بن عبدالحق عکاری (984 -1056 هجری قمری). از فقیهان دمشق بود و او را حاشیه ای بر شرح سنوسی است. (از الاعلام زرکلی از خلاصهالاثر)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با)
در رجال لقب ابراهیم بن هاشم و هشام بن ابراهیم راشدی و جمعی دیگر است و نسبت بعضی ایشان به جد و بعضی دیگر به مکان و محل است. (از ریحانه الادب ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با)
تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 88)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با)
منسوب به عباس. رجوع به عباس شود، سرخ به کبودی مایل، کنایت از رنگ سیاه است چرا که خلفای عباسی لباس سیاه رامقبول خود ساخته بودند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با سی یَ)
نام یکی از دهستان های چهارگانه بخش بستان آباد شهرستان تبریز است، این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع و دارای آب و هوای نسبتاً سرد و سالم است. راه شوسۀ تهران و تبریز از این دهستان عبور میکند. آب آن از قنوات و رودخانه های کوچک محلی باسم رود شهری تأمین میشود. مرکز دهستان قره چمن (سیاه چمن) است که 1298 تن سکنه دارد و از 44 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. و جمعیت قراء از 1749 تن تشکیل یافته. و مهمترین دهات آن تکمه داش شنگول آباد، چونخوران بالا، قپچاق، قرانقیه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
کبود از رنگ ها، نام گونه ای پرشیان (سکه) درایران، خوش دلکش منسوب به عباس، واحد پول که در زمان شاه عباس بزرگ ایجاد شد، وزن رسمی آن معادل یک مثقال یا 64، 4 گرم بود و یک تومان آن معادل 50 عباسی بود. عباسی را از ذوب سکه های دیگر با طلای خالص ضرب می کردند. عباسی نقره در اغلب شهرهای بزرگ ایران ضرب می شد ولی وزن آن ها مساوی نبود. در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی هر عباسی نقره معادل 84 گندم وزن داشت. در اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی یک عباسی معادل دو صد دینار یا چهار شاهی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباسی
تصویر عباسی
واحد پول رایج در زمان شاه عباس بزرگ
فرهنگ فارسی معین
بازتاب پذیری، انعکاس
دیکشنری اردو به فارسی