جدول جو
جدول جو

معنی عوکله - جستجوی لغت در جدول جو

عوکله
(عَ کَ لَ)
پشت تودۀ ریگ. (منتهی الارب). عوکل. رجوع به عوکل شود، ریگ تودۀ بزرگ کم از عقنقل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رمل عظیم و بزرگ. (از اقرب الموارد). عوکل. رجوع به عوکل. شود. ج، عوکلات. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوکله
تصویر کوکله
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپو، شانه سر، مرغ سلیمان، پوپ، شانه به سر، بوبک، پوپش، بوبو، شانه سرک، بوبویه، پوپک، بوبه، بدبدک، پوپؤک
فرهنگ فارسی عمید
(عَ کَ لی یَ)
مرقه عوکلیه، منسوب است به عوکل که بمعنی نوعی از نان خورش است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به عوکل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
لغتی است که آن را به فارسی ششبندان و به عربی کرمهالاسود و به شیرازی سیاه دارو و به یونانی فاشرستین خوانند. و آن نوعی از لبلاب است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(حِمْ / حُ لَ)
زینت دادن هودج را، از عثکوله. (منتهی الارب) ، دویدن گران و سست. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ لَ)
یکی شوکل. (از اقرب الموارد). رجوع به شوکل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ شَ)
ابزاری است کشتکاران را که بدان خرمن را بر باد دهند و صاف نمایند. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کو / کَ / کُو کِ / کَ لَ / لِ)
مرغی است تاجدار که آن را شانه سر گویند و مرغ سلیمان همان است و به عربی هدهد خوانند، و بر وزن حوصله هم گفته اند. (برهان). مرغی است تاجدار که آن را شانه سر گویند و مرغ سلیمان همان است و به عربی هدهد خوانند و اصل در آن کاکله بوده، یعنی کاکل دار. (آنندراج). مرغ شانه سرک که هدهد گویند و تاج دارد و اصل در آن کاکله بوده، یعنی کاکل دار. (انجمن آرا). در تداول خراسان کوکله (شانه بسر) ، لری کولکولو (مرغی بزرگتر از گنجشک که برسر خود شاخی از پر دارد). (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
دهی از دهستان گلیجان است که در شهرستان شهسوار واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ لَ)
نوعی از رفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وُ کَ لَ)
رجل وکله، مرد عاجز که کار خود را به دیگری سپارد و بر وی تکیه کند. وکل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : رجل وکله نکله، مردی که کاری با مردمان گذارد از عجز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موکله
تصویر موکله
مونث موکل. مونث موکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوکله
تصویر کوکله
شانه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوکل
تصویر عوکل
ریگتوده، گول: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوکشه
تصویر عوکشه
شانه خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوکله
تصویر کوکله
((کَ کَ لَ یا لِ))
شانه به سر، هدهد
فرهنگ فارسی معین
جوی آب
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرگاو، جمجمه ی گاو کهچلیجه chaije را که از وسایل نخ ریسی است
فرهنگ گویش مازندرانی
نوکاسه، کسی که تازه تشکیل زندگی داده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی