بانگ سگ. فریاد سگ. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به آنندراج شود. پارس. عفعف. هفهف. هافهاف. وغوغ. وغواغ. واغواغ. وعوع. نباح. (منتهی الارب) : ازبرای جیفه عوعو تا به کی همچون کلاب بر سر مردار تا کی چون کلاغان غارغار. فیاض (از آنندراج)
بانگ سگ. فریاد سگ. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به آنندراج شود. پارس. عَفعَف. هَفهَف. هافهاف. وغوغ. وغواغ. واغواغ. وعوع. نُباح. (منتهی الارب) : ازبرای جیفه عوعو تا به کی همچون کلاب بر سر مردار تا کی چون کلاغان غارغار. فیاض (از آنندراج)
بانگ کردن سگ. (فرهنگ فارسی معین). پارس کردن. نبح. نبیح. نباح. (از منتهی الارب). و رجوع به آنندراج و عوعو شود: مه فشاند نور و سگ عوعو کند هر کسی بر خلقت خود می تند. مولوی
بانگ کردن سگ. (فرهنگ فارسی معین). پارس کردن. نَبح. نبیح. نُباح. (از منتهی الارب). و رجوع به آنندراج و عوعو شود: مه فشاند نور و سگ عوعو کند هر کسی بر خلقت خود می تند. مولوی