جدول جو
جدول جو

معنی عوطب - جستجوی لغت در جدول جو

عوطب(عَ طَ)
سختی. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد). داهیه و بلا و سختی. (ناظم الاطباء) ، لجۀ دریا، یا آب ساکن میان دو موج. (منتهی الارب). لجۀ دریا، و یا جای مطمئن از دریا که میان دو موج باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نام درختی است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عوطب
میانکوهه، پتیار (بلا)
تصویری از عوطب
تصویر عوطب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عطب
تصویر عطب
هلاک، تباهی
فرهنگ فارسی عمید
(خَ نَ)
نرم و نازک شدن پنبه. (منتهی الارب). عطب القطن، پنبه نرم شد. (از اقرب الموارد). عطوب. رجوع به عطوب شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نرم و نازک گردیدن پنبه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عطب. و رجوع به عطب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نرمی و نازکی پنبه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قطن نرم. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عُ / عُ طُ)
پنبه. (منتهی الارب) (الفاظ الادویه). قطن. (اقرب الموارد) (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). پنبه، که آن را قطن هم خوانند و دود آن زکام را نافع است. (از برهان). قطن. جمع آن عطاب است و قطعه ای از آن را عطبه گویند. (از مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ)
دراز گردیدن گردن و عنق. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، باردار نگشتن زن و ناقه، مدت سالها، بی آنکه نازا باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). عیط. عیاط. رجوع به عیط و عیاط شود، بار گرفتن ناقه سال نخست. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عائط، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، رجوع به عائط شود
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ / طُب ب)
دانای پزشکی. طبیب
لغت نامه دهخدا
حسک است که به هندوی کوکهرو نامند. (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). رجوع به حسک شود
لغت نامه دهخدا
(عَ زَ)
گنده پیر. (منتهی الارب) (آنندراج). پیره زن. (ناظم الاطباء). عجوز. واو آن زائد است بجهت الحاق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طُ)
جمع واژۀ عائط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عائط شود
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
داهیه و بلا، لجۀ دریا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، عوابط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ)
جمع واژۀ وطب. مشک شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عطب
تصویر عطب
هلاک شدن، عاجز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنطب
تصویر عنطب
عنطبان سوسک گوزنی از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرطب
تصویر عرطب
گل گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطب
تصویر عطب
((عَ یا عُ طُ))
پنبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عطب
تصویر عطب
هلاک شدن، هلاک، تباهی
فرهنگ فارسی معین