جدول جو
جدول جو

معنی عوسرانیه - جستجوی لغت در جدول جو

عوسرانیه
(عَ سَ نی یَ)
ناقه عوسرانیه، ماده شتری که در وقت دویدن، دم برداشتن عادت وی باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر ماده ای که پیش از رام شدن بر وی نشینند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ سَ نی یَ)
مانند عیسرانه است. (از ناظم الاطباء). رجوع به عیسرانه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ نی ی)
شتر که در اول ریاضت سوار شوند آن را جهت رام کردن. (آنندراج) (از منتهی الارب). عوسرانه. عیسران. عیسرانی. رجوع به عوسرانه و عیسران و عیسرانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ نَ)
ناقه عوسرانه، ماده شتری که در اول ریاضت سوار شوند تا رام گردد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عوسرانی. عیسران. عیسرانی. عیسرانه. رجوع به عوسرانی و عیسرانی و عیسران و عیسرانه شود
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
نوعی، طعام منسوب به بوران دختر حسن بن سهل، زن مأمون خلیفۀعباسی. (منتهی الارب). طعامی منسوب به بوران و همان بورانی است. (ناظم الاطباء). و رجوع به بورانی شود
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
قریه ای است بزرگ و نیز قلعه ای است در شرق موصل متصل بناحیۀ شوش و مرج. در آن دیهها و درختهای مو وجوددارد. این قلعه اکنون مشرف به ویرانی است و از آن چیزی باقی نمانده و در آن غاری است که گویند غار داودبوده است و آن را زیارت کنند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ نی ی)
بمعنی عیسران است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عیسران شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ نَ)
مؤنث عیسران، گویند: ناقهعیسرانه. (منتهی الارب) (از آنندراج). ماده شتری که در اول ریاضت جهت رام کردن سوار شوند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عوسرانه. رجوع به عوسرانه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ نی یَ)
لغت یهود. (اقرب الموارد). زبان عبری. (ناظم الاطباء). رجوع به عبرانی و عبرانیان شود
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ ی ی)
بزرگ هیکل توانا. (ناظم الاطباء). شتر بزرگ هیکل توانا کأنه معرب الی دوسر. (منتهی الارب). گنده و بزرگ و ستبر. (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (آنندراج). دوسری. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(عُ یَ)
آب خیز. (منتهی الارب). مدالسیل. (اقرب الموارد) (از آنندراج) ، میانۀ دریا. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنچه موج از تک آب برآرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، بسیاری آب. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ یَ)
کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). است. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبرانیه
تصویر عبرانیه
یهودی زن، زبان یهودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرانیه
تصویر عرانیه
آبخیز، میانه دریا، کوهه کند آنچه کوهه (موج) به کنارافکند، پرآبی
فرهنگ لغت هوشیار
بوالهوسی، شهوت پرستی، شهوترانی، عیاشی، هوسبازی، هوی پرستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد