جدول جو
جدول جو

معنی عوسجی - جستجوی لغت در جدول جو

عوسجی
(عَ سَ جی ی)
انتسابی است به عوسجهکه نام جد محمد بن جعفر بن احمد بن عوسجۀ بغدادی عوسجی است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گیاهی خاردار با گل هایی به رنگ های مختلف و میوه ای گرد و سرخ رنگ، خفجه
فرهنگ فارسی عمید
(عَ وَ)
موضعی است به یمن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَجَ)
خاربنی است. ج، عوسج. (منتهی الارب). واحد عوسج. (از اقرب الموارد). رجوع به عوسج شود، شوکل، که نوعی از خار است. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به شوکل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ جَ)
کانی است مر نقره را. (منتهی الارب). ازمعادن نقره است در بلاد باهله. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سی ی)
منسوب به عوس که نوعی از گوسپند است. (از منتهی الارب).
- کبش عوسی، نوعی از تکه. (ناظم الاطباء). منسوب به عوس. (از اقرب الموارد). رجوع به عوس شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ جَ)
جایگاهی است در یمامه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
جمع واژۀ عوسجه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عوسجه شود، نوعی از خاربن. (ناظم الاطباء). خاردرخت. (فرهنگ فارسی معین)، نوعی از علیق باشد، و آن درختی است که برگ آن را بپزند و در خضاب به کار برند. (برهان قاطع) (آنندراج). از درختان خاردار است که آن را میوه ای قرمزرنگ است و غالباً در زمینهای غیرمعمور میروید. یک دانۀ آن را ’عوسجه’ نامند. (از اقرب الموارد). چون بزرگ و عظیم گردد غرقد خوانده میشود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگ آن عرام نامیده میشود. (از منتهی الارب). درختی است قریب به درخت انار و پرخار و برگش تند و مایل به درازی و با رطوبت چسبنده و ثمرش بقدر نخودی و مایل بطول و سرخ، و در درخت بسیار میماند و نمیریزد. و قسمتی از عوسج را برگ مایل بسرخی است و خار او بیشتر و شاخه ها درازتر میباشد و ثمرش عریض و با غلاف. مجموع او در اول و دوم سرد و در آخر دوم خشک. (از تحفۀ حکیم مؤمن). اشنگور. عض ّ. عض ّ. قصد. رجوع به اشنگور و عض و قصد شود. گویند عصای موسی علیه السلام از آن درخت بوده است. (از منتهی الارب: قصد) : چون نزدیک رسید (موسی) آتشی دید بر سر درختی و ایدون گویند که آن درخت عوسج بود، و عوسج داری بود با خار و خرد بود. (ترجمه طبری بلعمی)، سیاه درخت، که نوعی درختچه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سیاه درخت شود، دیوخار، که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به دیوخار شود، ولیک، که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به ولیک شود،
{{اسم خاص}} نام مردی است، نام اسب طفیل بن شعیب است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عوسج
تصویر عوسج
دیو خار خفجه، سپید خار دارخار خار درخت، سیاتوسکا، ولیک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوسج
تصویر عوسج
((عَ یا عُ سَ))
خار درخت
فرهنگ فارسی معین