خوشۀ گندم و جوی را گویند که در وقت کوفتن خرمن خرد نشده باشد و بار دیگر بکوبند و آن را به عربی قصاله و قصامه خوانند (برهان) (آنندراج). در یزدی ’کوزاره’، گندم از خوشه بیرون نیامده. (حاشیۀ برهان چ معین) ، غربیلی که آهک و سنگریزه را بدان غربیل کنند. (ناظم الاطباء)
خوشۀ گندم و جوی را گویند که در وقت کوفتن خرمن خرد نشده باشد و بار دیگر بکوبند و آن را به عربی قصاله و قصامه خوانند (برهان) (آنندراج). در یزدی ’کوزاره’، گندم از خوشه بیرون نیامده. (حاشیۀ برهان چ معین) ، غربیلی که آهک و سنگریزه را بدان غربیل کنند. (ناظم الاطباء)
شتر مادۀ سالخورده که در آن بقیه ای از قوت مانده باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ناقۀ سالخورده که در آن بقیه ای از جوانی مانده باشد. (از اقرب الموارد) ، زن کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قصیره. (اقرب الموارد) ، زن پیر کلانسال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
شتر مادۀ سالخورده که در آن بقیه ای از قوت مانده باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ناقۀ سالخورده که در آن بقیه ای از جوانی مانده باشد. (از اقرب الموارد) ، زن کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قصیره. (اقرب الموارد) ، زن پیر کلانسال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
دریدگی و کفتگی جامه. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). شکاف و پارگی در لباس و پیراهن. (از اقرب الموارد) ، عیب. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : سلعه ذات عوار، کالای عیب دار و معیب. (از اقرب الموارد) : گنگ باد آنکس که اندر طعن تو گوید سخن کورباد آنکس که اندر عرض تو جوید عوار. فرخی. چنان بخدمت او از عوار پاک شوند بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه. فرخی. برشو به هنر به عالم علوی زین عالم پرعوار و پرآهو. ناصرخسرو. بجز پرهیز و دانش بر تن من نیابد کس نه عیبی نه عواری. ناصرخسرو. پیغام داد به شاپور که اگر عهد کنی مرا بخواهی عیب و عوار این دز تو را بنمایم. (فارسنامۀ ابن البلخی). آن بحر گهر پاش که نسرشت طبایع همچون گهر اندر گهرش عیب و عواری. سنایی. اگر ظلمت شب پردۀ کار و ستر عوار ایشان نیامدی همه در بقۀ هلاک و ورطۀ دمار به فنا رسیدندی. (ترجمه تاریخ یمینی). شادخه ای از لوم بر روی روزگار ظاهر شد که سالها عار و عوار آن باقی باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 189). گاوی که خداوند عوار و عیب بود یا پیر بود بندهد. (تاریخ قم ص 176). - بی عوار، بی عیب. خالی از عیب و نقص: آن سگان کت جان نگردد بی عوار از عیبشان تا نشویی تن به آب دوستی آل عبا. ناصرخسرو. - پر ز عوار، پر از عیب. پرعوار و پرعیب: کار جهان همچو کار بیهش و مستان یکسره ناخوب وپر ز عیب و عوار است. ناصرخسرو. - پرعوار، پرعیب. آکنده از نقصان وعیب: برشو به هنر به عالم علوی زین عالم پرعوار و پرآهو. ناصرخسرو
دریدگی و کفتگی جامه. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). شکاف و پارگی در لباس و پیراهن. (از اقرب الموارد) ، عیب. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : سلعه ذات عوار، کالای عیب دار و معیب. (از اقرب الموارد) : گنگ باد آنکس که اندر طعن تو گوید سخن کورباد آنکس که اندر عرض تو جوید عوار. فرخی. چنان بخدمت او از عوار پاک شوند بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه. فرخی. برشو به هنر به عالم علوی زین عالم پرعوار و پرآهو. ناصرخسرو. بجز پرهیز و دانش بر تن من نیابد کس نه عیبی نه عواری. ناصرخسرو. پیغام داد به شاپور که اگر عهد کنی مرا بخواهی عیب و عوار این دز تو را بنمایم. (فارسنامۀ ابن البلخی). آن بحر گهر پاش که نسرشت طبایع همچون گهر اندر گهرش عیب و عواری. سنایی. اگر ظلمت شب پردۀ کار و ستر عوار ایشان نیامدی همه در بقۀ هلاک و ورطۀ دمار به فنا رسیدندی. (ترجمه تاریخ یمینی). شادخه ای از لوم بر روی روزگار ظاهر شد که سالها عار و عوار آن باقی باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 189). گاوی که خداوند عوار و عیب بود یا پیر بود بندهد. (تاریخ قم ص 176). - بی عوار، بی عیب. خالی از عیب و نقص: آن سگان کت جان نگردد بی عوار از عیبشان تا نشویی تن به آب دوستی آل عبا. ناصرخسرو. - پر ز عوار، پر از عیب. پرعوار و پرعیب: کار جهان همچو کار بیهش و مستان یکسره ناخوب وپر ز عیب و عوار است. ناصرخسرو. - پرعوار، پرعیب. آکنده از نقصان وعیب: برشو به هنر به عالم علوی زین عالم پرعوار و پرآهو. ناصرخسرو
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 412 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات، لبنیات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 412 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات، لبنیات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
قسمی تفنگ کوتاه. قسمی تفنگ. (یادداشت مؤلف). تفنگی که در سال 1872 م. در آلمان متداول شد و بعدها مکرر تکمیل گردید. پیاده نظام آلمان تا سال 1945 میلادی آن را به کار می برد و ارتشهای مختلف اروپایی نیز آن را پذیرفته متداول کرده بودند، تپانچه که نوع عالی آن بر قنداق چوبین که در عین حال جلد سلاح نیز هست سوار می شود
قسمی تفنگ کوتاه. قسمی تفنگ. (یادداشت مؤلف). تفنگی که در سال 1872 م. در آلمان متداول شد و بعدها مکرر تکمیل گردید. پیاده نظام آلمان تا سال 1945 میلادی آن را به کار می برد و ارتشهای مختلف اروپایی نیز آن را پذیرفته متداول کرده بودند، تپانچه که نوع عالی آن بر قنداق چوبین که در عین حال جلد سلاح نیز هست سوار می شود
پشتۀ جحفه که بر آن راه است. (منتهی الارب). جایگاهی است یا آبی است، و گویند آن راه و ’ثنیۀ’ اهالی مدینه است بسوی بطحاء مکه. و برخی آن را ثنیۀ جحفه دانسته اند که راه بین مکه و مدینه بر آن قرار دارد. و نیز آن را کوهی دانسته اند در سمت راست طریق حجاج بسوی معدن بنی سلیم، که بین آنها ده میل فاصله است. و بعضی آن را کوهی نوشته اند در مقابل رضوی. (از معجم البلدان). و رجوع به عزوره شود
پشتۀ جحفه که بر آن راه است. (منتهی الارب). جایگاهی است یا آبی است، و گویند آن راه و ’ثنیۀ’ اهالی مدینه است بسوی بطحاء مکه. و برخی آن را ثنیۀ جحفه دانسته اند که راه بین مکه و مدینه بر آن قرار دارد. و نیز آن را کوهی دانسته اند در سمت راست طریق حجاج بسوی معدن بنی سلیم، که بین آنها ده میل فاصله است. و بعضی آن را کوهی نوشته اند در مقابل رضوی. (از معجم البلدان). و رجوع به عزوره شود
نام آن مردی است که عیسی (ع) او را بعد ازمرگ زنده کرد. (منتهی الارب) (آنندراج) : عازر ثانی منم یافته از وی حیات عیسی دلها وی است داده تنم را شفا. خاقانی. و رجوع به آزر شود
نام آن مردی است که عیسی (ع) او را بعد ازمرگ زنده کرد. (منتهی الارب) (آنندراج) : عازر ثانی منم یافته از وی حیات عیسی دلها وی است داده تنم را شفا. خاقانی. و رجوع به آزر شود
آزر. دوست ابراهیم. (عقدالفرید ج 3 ص 90). و همان است که در قرآن آزر و پدر ابراهیم معرفی شده است: و اذ قال ابراهیم لابیه آزر أتتخذ أصناماً آلهه. (قرآن 74/6). برخی از مفسرین گویند عموی ابراهیم بوده است. در تفسیر تبیان است که آزر جد مادری و یا عموی ابراهیم بوده است زیرا پدر ابراهیم از مؤمنان بوده است و از گفتار مجاهد نقل کند که آزر نام بت است. (تفسیر تبیان ج 1 ص 626)
آزر. دوست ابراهیم. (عقدالفرید ج 3 ص 90). و همان است که در قرآن آزر و پدر ابراهیم معرفی شده است: و اذ قال ابراهیم لابیه آزر أتتخذ أصناماً آلهه. (قرآن 74/6). برخی از مفسرین گویند عموی ابراهیم بوده است. در تفسیر تبیان است که آزر جد مادری و یا عموی ابراهیم بوده است زیرا پدر ابراهیم از مؤمنان بوده است و از گفتار مجاهد نقل کند که آزر نام بت است. (تفسیر تبیان ج 1 ص 626)
از ریشه پارسی ازار پوشاننده آلمانی گونه ای تپانچه به نام سازنده آن تفنگی که در سال 1872 م. در آلمان متداول شد و بعد ها مکرر تکمیل گردید. این سلاح توسط ارتشهای مختلف اروپایی پذیرفته و متداول گردید، تپانچه ای که نوع عالی آن بر قنداق چوبین - که در عین حال جلد سلاح نیز هست - سوار میشود (تنگسیر. 353)
از ریشه پارسی ازار پوشاننده آلمانی گونه ای تپانچه به نام سازنده آن تفنگی که در سال 1872 م. در آلمان متداول شد و بعد ها مکرر تکمیل گردید. این سلاح توسط ارتشهای مختلف اروپایی پذیرفته و متداول گردید، تپانچه ای که نوع عالی آن بر قنداق چوبین - که در عین حال جلد سلاح نیز هست - سوار میشود (تنگسیر. 353)