جدول جو
جدول جو

معنی عورتا - جستجوی لغت در جدول جو

عورتا(عَ وَ)
شهرکی است در نواحی نابلس، و در آنجاست قبر عزیر نبی (ع) ، و آن در مغاره ای واقع است. و نیز قبر یوشعبن نون (ع) و مفضل، ابن عم هارون در آنجا قرار دارد. و گویند هفتاد پیغمبر در آنجا موجودند. (از معجم البلدان). و رجوع به منتهی الارب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورتا
تصویر ورتا
(دخترانه)
گل، هم ریشه با ورد عربی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عورات
تصویر عورات
عورت ها، اموری که انسان از آن شرم داشته باشد، عضوی که انسان از روی شرم و حیا می پوشاند، شرمگاه ها، کنایه از جنس زن ها، جمع واژۀ عورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عورا
تصویر عورا
مؤنث واژۀ اعور، کسی که یک چشمش نابینا شده باشد، یک چشم، رودۀ کور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عورت
تصویر عورت
امری که انسان از آن شرم داشته باشد، عضوی که انسان از روی شرم و حیا می پوشاند، هرچه موضع ستر باشد، آلت تناسلی، شرمگاه، شرم جای، کنایه از جنس زن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ بَ)
مؤلف معجم البلدان آرد: گمان دارم این کلمه اعجمی است و آن ده بزرگی است از نواحی بغداد از نواحی بین بغداد و واسط و در این ده بازار معموری است. بسیاری از روات و ادبا را بدان نسبت دهند از جمله اسعد بن نصر بن الاسعدالعبرتی النحوی - انتهی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
به لغت ژند و پاژند گل را گویند و به عربی ورد خوانند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
عوره. امری که شخص از آن شرم دارد. (فرهنگ فارسی معین). کار زشت:
تو عورت جهل را نمی بینی
آنگاه شود به چشم تو پیدا.
ناصرخسرو.
گفت تو دانی که این مردم را بر تو حق است... اگر عورتی آید از ایشان تو اولی تری که بپوشی... گفت کدام عورت پدید آید از آن کس که او را این سیرت باشد کاندرین رقعه نوشته است. (تاریخ بیهق). در اثنای این حال عورت اصحاب بدعت و ارباب ضلالت ظاهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 492) ، آلت تناسل و شرمگاه مردم. (ناظم الاطباء). عضوی که شخص به سبب شرم آن را می پوشاند. آلت تناسل. شرمگاه. (فرهنگ فارسی معین) :
پرهیز کن از جهل به آموختن ایراک
جهلست مثل عورت، پرهیز ازار است.
ناصرخسرو.
ای عورت کفر و عیب نادانی
پوشیده به جامۀ مسلمانی.
ناصرخسرو.
پیش خردمند در این حربگاه
بیخردان را همه تن عورت است.
ناصرخسرو.
و رجوع به عوره شود.
- ستر عورت، پوشاندن موضعهای مستقبح الذکر. (فرهنگ فارسی معین).
- عورت زن، شرم زن. (از ناظم الاطباء).
- عورت مرد، ذکر و دو خایه. (ناظم الاطباء).
، (اصطلاح فقه) هر چیزی است که نظر کردن اجنبی بدان جایز نباشد. عورت در مرد، قبل و دبر او و در زن تمام بدن او است، به استثناء صورت و دستها و پشت پاها. پوشاندن عورت لازم است مگر در وقتی که بینندۀ ممیز و محرمی نباشد، ولی در موقع نماز مستور داشتن آن ضروری است اگرچه بیننده ای هم نباشد، در تداول فارسی، زن و زوجه مرد. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). ج، عورات. و رجوع به عورات شود:
وآنکه قصد عورت تو می کند
صدهزاران خشم از تو سر زند.
مولوی.
عورتی را زهره کردن مسخ بود
خاک و گل گشتن چه باشد ای عنود.
مولوی.
، دشواری. (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عَ وَ)
جمع واژۀ عوره. رجوع به عوره و عورت شود، در زبان فارسی بمعنی زنان بکار رود: بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمی بخشاید. (سندبادنامه ص 59). تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و خاص و عام و اطفال و عورات هر کس بحسب حال طبقات و درجات به الوان اسباب... (ترجمه محاسن اصفهان ص 17). و رجوع به عورت شود
لغت نامه دهخدا
پسر مصبا، مدت پنجاه ودو سال پس از پدرش در بنی اسرائیل فرمانفرمایی کرد و پس از او پسرش ثویانا به حکمرانی رسید، (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 128)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
رجوع به آورتی شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان، واقع در 4 هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و 12 هزارگزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش، دارای 25 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عُو رَ نَ / نِ)
منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن. زنانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی بزرگ سرخرگ سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
امری که شخص از آن شرم دارد، کار زشت، هر چیزیست که نظر کردن اجنبی به آن جایر نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عورات
تصویر عورات
جمع عوره، زنان تنها در فارسی بانگ سگ فریاد سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عورات
تصویر عورات
((عَ وَ))
جمع عورت. پوشیده رویان، اهل حرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آورتا
تصویر آورتا
((وُ))
آورت، سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج می شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخ رگ های دیگر بدن است و به دو قسمت سینه ای و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاری است، بزرگ سرخ رگ بدن، ام الشرایین، آورت، آورطی، ارطی نیز گفته میشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عورت
تصویر عورت
((عُ رَ))
آلت تناسلی، شرمگاه، امری که انسان از آن شرم داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آورتا
تصویر آورتا
بزرگ سرخ رگ، رگ جان، مام رگ
فرهنگ واژه فارسی سره
مؤنّث، یک زن
دیکشنری اردو به فارسی