به صیغۀ تثنیه، دو کرانۀ شرم زنان. دو کرانۀ زهدان یا هر دو جانب آن که متصل دو کرانه است یا دو کرانۀ فرج. هر دو کرانۀ فرج. (منتهی الارب). دو لب یا دو سوی رحم یا شرم زن. دو کنارۀ فرج. (مهذب الاسماء). واحد آن، اسکت است
به صیغۀ تثنیه، دو کرانۀ شرم زنان. دو کرانۀ زهدان یا هر دو جانب آن که متصل دو کرانه است یا دو کرانۀ فرج. هر دو کرانۀ فرج. (منتهی الارب). دو لب یا دو سوی رحم یا شرم زن. دو کنارۀ فرج. (مهذب الاسماء). واحد آن، اسکت است
نام کوه یا جایگاهی است. و برخی گویندکه آن قلعه ای است در رأس جبل در یمن که ازآن آل ذی یزن بوده است. و نیز گویند که اصل کلمه ’غمدان’ با غین میباشد. (از معجم البلدان). رجوع به غمدان شود
نام کوه یا جایگاهی است. و برخی گویندکه آن قلعه ای است در رأس جبل در یمن که ازآن ِ آل ذی یزن بوده است. و نیز گویند که اصل کلمه ’غمدان’ با غین میباشد. (از معجم البلدان). رجوع به غمدان شود
ضمان وپذرفتاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضمانت و کفالت. (از اقرب الموارد). عهّیدی ̍. رجوع به عهیدی شود، عهدان الشی ٔ، وقت آن. (از اقرب الموارد از اساس). عدّان. رجوع به عدان شود
ضمان وپذرفتاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضمانت و کفالت. (از اقرب الموارد). عُهَّیدی ̍. رجوع به عهیدی شود، عهدان الشی ٔ، وقت آن. (از اقرب الموارد از اساس). عِدّان. رجوع به عدان شود
شب برگشتن گرد چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج). طواف کردن در شب، کوشیدن و رنج بردن جهت عیال، قوت دادن به عیال. (از اقرب الموارد). عوس. رجوع به عوس شود
شب برگشتن گرد چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج). طواف کردن در شب، کوشیدن و رنج بردن جهت عیال، قوت دادن به عیال. (از اقرب الموارد). عَوس. رجوع به عَوس شود
رکیه عوران، چاه شکستۀ ریخته، مذکر و مؤنث وواحد و جمع در آن یکسان است، (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، جمع واژۀ أعور، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به اعور شود، - عوران الکلام، سخنانی که گوش آنها را رد کند و دور سازد، واحد آن عوراء است، (از اقرب الموارد)، - عوران قیس، پنج تن شاعر اعور بوده اند، (از اقرب الموارد)، پنج کس شاعرند: تمیم بن ابی، راعی، شماخ، ابن احمر، و حمید بن ثور، (منتهی الارب)
رکیه عوران، چاه شکستۀ ریخته، مذکر و مؤنث وواحد و جمع در آن یکسان است، (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، جَمعِ واژۀ أعوَر، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به اعور شود، - عوران الکلام، سخنانی که گوش آنها را رد کند و دور سازد، واحد آن عَوراء است، (از اقرب الموارد)، - عوران قیس، پنج تن شاعر اعور بوده اند، (از اقرب الموارد)، پنج کس شاعرند: تمیم بن ابی، راعی، شماخ، ابن احمر، و حمید بن ثور، (منتهی الارب)
امیر تودان از امرای مغول است که به امر هلاکوخان ایالت دیار بکر و دیار ریبه را در عهده گرفت، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 104 شود از امرای مغول است که در جنگ با امیر اشرف منهزم گردید، رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی ص 176 شود
امیر تودان از امرای مغول است که به امر هلاکوخان ایالت دیار بکر و دیار ریبه را در عهده گرفت، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 104 شود از امرای مغول است که در جنگ با امیر اشرف منهزم گردید، رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی ص 176 شود
نوعی کافور به غایت خوشبو که آن را خورند، مقابل کافور میت، نوعی از چوب بید که از آن دسته بیل سازند، جودانک، سیاهی ای شبیه به دانه جو در میان دندان اسب و خر و مانند آن که جوانی و پیری آن ها را از آن شناسند، جنسی از انار
نوعی کافور به غایت خوشبو که آن را خورند، مقابل کافور میت، نوعی از چوب بید که از آن دسته بیل سازند، جودانک، سیاهی ای شبیه به دانه جو در میان دندان اسب و خر و مانند آن که جوانی و پیری آن ها را از آن شناسند، جنسی از انار