موضعی است. (منتهی الارب). عواقر در چند جا از نجد یافت شود. و گویند کوههائیست از طرف پایین فرش از سمت چپ آن رو بسوی یک طرف از کوه موسوم به صفر از زمین حجاز. (از معجم البلدان)
موضعی است. (منتهی الارب). عواقر در چند جا از نجد یافت شود. و گویند کوههائیست از طرف پایین فَرش از سمت چپ آن رو بسوی یک طرف از کوه موسوم به صفر از زمین حجاز. (از معجم البلدان)
جمع واژۀ عاشره. (منتهی الارب). رجوع به عاشره شود، شتران که در روز دهم بر آب آیند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتران که یک عشر آب خورده باشند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قوادم پرهای پرندگان. (از اقرب الموارد) ، عواشرالقرآن، آیات که بدان عشر تمام گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ عاشره. (منتهی الارب). رجوع به عاشره شود، شتران که در روز دهم بر آب آیند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتران که یک عشر آب خورده باشند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قوادم پرهای پرندگان. (از اقرب الموارد) ، عواشرالقرآن، آیات که بدان عشر تمام گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بصیغۀ جمع، مانند عزیر است. (از منتهی الارب). رجوع به عزیر شود، کمتر از عضاه و بالاتر از دق ّ. (از اقرب الموارد) ، عودها، بقایای درخت، و آن را واحد نباشد. (از اقرب الموارد)
بصیغۀ جمع، مانند عَزیر است. (از منتهی الارب). رجوع به عزیر شود، کمتر از عضاه و بالاتر از دِق ّ. (از اقرب الموارد) ، عودها، بقایای درخت، و آن را واحد نباشد. (از اقرب الموارد)
عشایر. جمع واژۀ عشیره. (منتهی الارب) (دهار) (اقرب الموارد). قبایل و خویشان. (غیاث اللغات). خویشان و نزدیکان، و طوایف و قبیله های صحرانشین. (ناظم الاطباء). رجوع به عشیره شود
عشایر. جَمعِ واژۀ عشیره. (منتهی الارب) (دهار) (اقرب الموارد). قبایل و خویشان. (غیاث اللغات). خویشان و نزدیکان، و طوایف و قبیله های صحرانشین. (ناظم الاطباء). رجوع به عشیره شود
جمع واژۀ دائره. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ دایره. (یادداشت مؤلف). رجوع به دائره و دایره شود. - دوائر ازمان، مدارات روزانه را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - دوائر فلکی، دوایر عظام، یعنی دایره های کلان که فلک را تنصیف می نمایند و همگی ده اند: اول - دایرۀ معدل النهار. دوم - دایرۀ منطقهالبروج. سوم - دایرۀ مارّه بالاقطاب الاربعه. چهارم - دایرۀ میل. پنجم - دایرۀ عرض. ششم - دایرۀ افق. هفتم - دایرۀ نصف النهار. هشتم - دایرۀ اول السموات. نهم - دایرۀ ارتفاع. دهم - دایرۀ وسط السماء الرؤیه. و سوای اینها دوائر صغارند، یعنی دایره های کوچک که فلک را برابر دونیم نمی سازند و آنها بسیارند. (غیاث) (آنندراج). ، (اصطلاح دیوان) دایره ها. شعبه ها. قسمتهای اداری. - دوائر سرکار، (اصطلاح دیوان) در دوران صفویه، قسمت اعتبارات که عواید ولایت تحت نظارت وی گرد می آمده. (از سازمان اداری حکومت صفویه ص 213). رجوع به دایره شود. ، (اصطلاح عروض) دایره های عروضی. دوایر عروضی. رجوع به دوایر عروضی شود
جَمعِ واژۀ دائره. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ دایره. (یادداشت مؤلف). رجوع به دائره و دایره شود. - دوائر ازمان، مدارات روزانه را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - دوائر فلکی، دوایر عظام، یعنی دایره های کلان که فلک را تنصیف می نمایند و همگی ده اند: اول - دایرۀ معدل النهار. دوم - دایرۀ منطقهالبروج. سوم - دایرۀ مارّه بالاقطاب الاربعه. چهارم - دایرۀ میل. پنجم - دایرۀ عرض. ششم - دایرۀ افق. هفتم - دایرۀ نصف النهار. هشتم - دایرۀ اول السموات. نهم - دایرۀ ارتفاع. دهم - دایرۀ وسط السماء الرؤیه. و سوای اینها دوائر صغارند، یعنی دایره های کوچک که فلک را برابر دونیم نمی سازند و آنها بسیارند. (غیاث) (آنندراج). ، (اصطلاح دیوان) دایره ها. شعبه ها. قسمتهای اداری. - دوائر سرکار، (اصطلاح دیوان) در دوران صفویه، قسمت اعتبارات که عواید ولایت تحت نظارت وی گرد می آمده. (از سازمان اداری حکومت صفویه ص 213). رجوع به دایره شود. ، (اصطلاح عروض) دایره های عروضی. دوایر عروضی. رجوع به دوایر عروضی شود
جمع واژۀ عائده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به عائده و عواید شود. بازگردندگان، صله ها ومهربانی ها، سودها و منافع و فواید. (آنندراج) (غیاث اللغات). عواید. رجوع به عواید شود: سلطان بر لطایف صنع باری و عوائد کرم او شکر میگفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 419). فوائد موافقت و عوائد معاضدت ایشان به اهل اسلام و کافّۀ خلق رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). فوائد و عوائد آن سعی بدو و فرزندان او بازداشت. (ترجمه تاریخ یمینی)
جَمعِ واژۀ عائده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به عائده و عواید شود. بازگردندگان، صله ها ومهربانی ها، سودها و منافع و فواید. (آنندراج) (غیاث اللغات). عواید. رجوع به عواید شود: سلطان بر لطایف صنع باری و عوائد کرم او شکر میگفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 419). فوائد موافقت و عوائد معاضدت ایشان به اهل اسلام و کافّۀ خلق رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). فوائد و عوائد آن سعی بدو و فرزندان او بازداشت. (ترجمه تاریخ یمینی)
جمع واژۀ عائق. (از اقرب الموارد). رجوع به عائق شود، جمع واژۀ عائقه. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). رجوع به عائقه شود، موانع و حوادث. (آنندراج) (غیاث اللغات). عوارض و موانع، آسیبها و آفتها. (فرهنگ فارسی معین) ، بدبختیها و سختیها و مصیبتها. (ناظم الاطباء). عوایق. رجوع به عوایق شود: بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوائق ایام و علائق روزگار، تیر تمنای ایشان بهدف مراد نمیرسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 214). - عوائق الدهر، سختیها و بلاهای زمانه. (منتهی الارب). شواغل روزگار از احداث. پیش آمدهای روزگار. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ عائق. (از اقرب الموارد). رجوع به عائق شود، جَمعِ واژۀ عائقه. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). رجوع به عائقه شود، موانع و حوادث. (آنندراج) (غیاث اللغات). عوارض و موانع، آسیبها و آفتها. (فرهنگ فارسی معین) ، بدبختیها و سختیها و مصیبتها. (ناظم الاطباء). عوایق. رجوع به عوایق شود: بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوائق ایام و علائق روزگار، تیر تمنای ایشان بهدف مراد نمیرسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 214). - عوائق الدهر، سختیها و بلاهای زمانه. (منتهی الارب). شواغل روزگار از احداث. پیش آمدهای روزگار. (از اقرب الموارد)