جدول جو
جدول جو

معنی عنکشه - جستجوی لغت در جدول جو

عنکشه
(خِ)
زرد گردیدن گیاه و خشک شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). خشک شدن گیاه و عشب، تجمع و جمع گشتن. (از اقرب الموارد) ، زنگار گرفتن چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ کَ شَ)
ابزاری است کشتکاران را که بدان خرمن را بر باد دهند و صاف نمایند. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ رَ)
شتر مادۀ کلان جثه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دارای پیه گردیدن سنام و کوهان شتر. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ بَ)
مؤنث عنکب. (منتهی الارب). رجوع به عنکب شود. مادۀ عنکبوت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ نا)
درآویختن به چیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دراز و انبوه گشتن ریش. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ کِ شَ)
مؤنث عکش. رجوع به عکش شود.
- ، شجرۀ عکشه، درخت بسیارشاخ درهم پیچیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنکبه
تصویر عنکبه
مونث عنکبوت تنند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوکشه
تصویر عوکشه
شانه خرمن
فرهنگ لغت هوشیار