جدول جو
جدول جو

معنی عنفصه - جستجوی لغت در جدول جو

عنفصه
(عِ فِ صَ)
زن بسیارگوی و پرحرف. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زن بدبوی. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُفُ طَ)
مؤنث عنفط. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به عنفط شود، مابین دو شارب تا بینی. (از اقرب الموارد). رجوع به عنفط شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دراز و انبوه گشتن ریش. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ فَ صَ / عُ قَ فِ صَ)
جانورکی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
درشتی کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مجبور کردن و واداشتن. (از اقرب الموارد) ، پیچاندن کسی را در کشتی با وجود عاجز بودن از او. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اسم عربی مرزنجوش است. (مخزن الادویه). رجوع به مرزنجوش شود
لغت نامه دهخدا
(عُ فَ / عُ نُ فَ)
ائتناف و ابتدا. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گویند: کان ذلک منا عنفه.
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ فَ)
آنکه او را آب زند، پس بگرداند آسیا را. (منتهی الارب) (آنندراج). هر آنچه آب بر آن خورد و بگرداند آسیا را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنچه مابین دو خطکشت است. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه مابین دو خطکشت واقع باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ فِ صَ)
مؤنث عفص. گس و قابض: ادویۀعفصه. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عفص شود
لغت نامه دهخدا
(عَ صَ)
یک دانۀ عفص. (از اقرب الموارد). رجوع به عفص شود
لغت نامه دهخدا
(نُ صَ)
یک لخت خون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لخته ای خون. دفعه من الدم. (اقرب الموارد). ج، نفص
لغت نامه دهخدا
تصویری از عفصه
تصویر عفصه
در فارسی عفصه مونث عفص گریشنک زگیل گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنفه
تصویر عنفه
دولاب (توربین آبی)، کرت کرد (بازه میان گیاهان کشت شده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنفص
تصویر عنفص
پلید زبان زن، لاغر اندام زن، پر جوش و خروش زن، بچه روباه ماده
فرهنگ لغت هوشیار