منسوب به عنف. سخت و درشت و ستمی و ظلمی و اجباری. و بصورت مؤنث (عنفیه) نیز آید. - تکالیف عنفی (عنفیه) ، امور اجباری و دشوار که به ظلم و ستم و جبر بر کسی وارد گردد. (از ناظم الاطباء)
منسوب به عنف. سخت و درشت و ستمی و ظلمی و اجباری. و بصورت مؤنث (عنفیه) نیز آید. - تکالیف عنفی (عنفیه) ، امور اجباری و دشوار که به ظلم و ستم و جبر بر کسی وارد گردد. (از ناظم الاطباء)
شتر ماده که مابین فرجه های دست و پای او دوری باشد، یا ناقۀ تیز ناآشنا، یا ناقۀ کلانسال دفزک و سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شتر ماده که مابین فرجه های دست و پای او دوری باشد، یا ناقۀ تیز ناآشنا، یا ناقۀ کلانسال دفزک و سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رخت پراکنده در خنور. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). متاع پراکنده که در جائی جمع کنند. (ناظم الاطباء). متاع متفرق. (متن اللغه) ، پراکنده از پشم و پنبه. (ناظم الاطباء). رجوع به نفش شود
رخت پراکنده در خنور. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). متاع پراکنده که در جائی جمع کنند. (ناظم الاطباء). متاع متفرق. (متن اللغه) ، پراکنده از پشم و پنبه. (ناظم الاطباء). رجوع به نفش شود