بنو حنظله، بطنی است از بطون بنی تمیم و آنان بنوحنظله بن مالک بن زید مناه بن تمیم هستند. جوهری گوید: آنان بزرگترین قبیلۀ تمیم اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 347)
بنو حنظله، بطنی است از بطون بنی تمیم و آنان بنوحنظله بن مالک بن زید مناه بن تمیم هستند. جوهری گوید: آنان بزرگترین قبیلۀ تمیم اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 347)
ابن ربیع، مکنی به ابوربعی. یکی از اصحاب و بحنظله الاسیدی معروف و از جمله کاتبهای آن حضرت بود. سپس در قرقیسا سکونت گزید و در همانجا درگذشت. وی در وقعۀ جمل با حضرت علی (ع) مخالفت ورزید ابن صفوان. از نسل قحطان پیغمبری است که بدعوت قوم رس مبعوث گردید. (حبیب السیر) ابن حذیم بن حنیفه المالکی. یکی از اصحاب است در کودکی پدرش ویرا بحضور آن حضرت آورد و مظهر دعای خیر واقع شد. برخی از احادیث شریفه را روایت کند. رجوع به الاصابه و الاستیعاب شود
ابن ربیع، مکنی به ابوربعی. یکی از اصحاب و بحنظله الاسیدی معروف و از جمله کاتبهای آن حضرت بود. سپس در قرقیسا سکونت گزید و در همانجا درگذشت. وی در وقعۀ جمل با حضرت علی (ع) مخالفت ورزید ابن صفوان. از نسل قحطان پیغمبری است که بدعوت قوم رس مبعوث گردید. (حبیب السیر) ابن حذیم بن حنیفه المالکی. یکی از اصحاب است در کودکی پدرش ویرا بحضور آن حضرت آورد و مظهر دعای خیر واقع شد. برخی از احادیث شریفه را روایت کند. رجوع به الاصابه و الاستیعاب شود
گند و تلاق. (منتهی الارب). بظر و تلاق. (ناظم الاطباء). عنبل. رجوع به عنبل شود، زن درازتلاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عنبل. رجوع به عنبل شود، چوبی که بدان در جواز گندم کوبند. (منتهی الارب). چوبی که بدان در هاون چیزی کوبند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عنبل. رجوع به عنبل شود، آنچه بگذارد ختنه ناکرده از آن. (منتهی الارب). عنبل. رجوع به عنبل شود
گند و تلاق. (منتهی الارب). بظر و تلاق. (ناظم الاطباء). عنبل. رجوع به عنبل شود، زن درازتلاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عنبل. رجوع به عنبل شود، چوبی که بدان در جواز گندم کوبند. (منتهی الارب). چوبی که بدان در هاون چیزی کوبند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عنبل. رجوع به عنبل شود، آنچه بگذارد ختنه ناکرده از آن. (منتهی الارب). عنبل. رجوع به عنبل شود