جدول جو
جدول جو

معنی عنذاء - جستجوی لغت در جدول جو

عنذاء
(خَ شَ لَ)
برآغالیدن و برانگیختن. (از ناظم الاطباء). گویند: عنذی به، یعنی آن را برآغالانید و برانگیخت و تشویق کرد. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِ نَ)
جمع واژۀ عنبه. (منتهی الارب). رجوع به عنبه شود. لغه فی العنب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پشته ای است فوق کوهی بلند. (منتهی الارب). گویند تپه ای است بالای کوهی کوچک و مشرف، که عبدالله بن مجیب قتال چون شخصی را کشته بود از ترس سلطان بدانجا پناهنده شد. و آن را در نواحی بحرین دانسته اند. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
لقب ثعلبه بن عمرو بن عامر ازدی، بدان جهت که درازگردن بود. (منتهی الارب)
پادشاهی بود از قضاعه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
منازعت کردن با کسی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رنجانیدن، رنج کشیدن. (ناظم الاطباء). معاناه. رجوع به معاناه شود
لغت نامه دهخدا
سر پشته، پشته دراز، سختی زمانه، سیمرغ نام نوایی در خنیا مونث اعنق زن دراز گردن، سیمرغ، عقل وهم عقل فعال، آهنگی است از موسیقی قدیم، نام سازی است که گردنی دراز دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناء
تصویر عناء
((عَ))
رنج، زحمت، دردسر
فرهنگ فارسی معین