جدول جو
جدول جو

معنی عند - جستجوی لغت در جدول جو

عند
(عَ نَ)
جانب و طرف. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : هو یمشی وسطاً لا عنداً (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، یعنی وی از وسط راه می رود نه از کنار و جانب
لغت نامه دهخدا
عند
(عَ نِ)
طعن عند، نیزۀ چپ و راست زده شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیزه زدن به چپ و راست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عند
(عُ / عِ / عَ)
ناحیه. (از اقرب الموارد). ناحیه و اطراف. (ناظم الاطباء). کرانه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عند
(عُ نُ)
جمع واژۀ عنود. رجوع به عنود شود، جمع واژۀ عنید. رجوع به عنید شود
لغت نامه دهخدا
عند
(عُنْ نَ)
جمع واژۀ عاند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به عاند شود
لغت نامه دهخدا
عند
(عِ)
قلب و معقول. (اقرب الموارد). قلب و دل و خاطر. (ناظم الاطباء) ، ادراک و اطلاع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عند
(عِ دَ / عَ دَ / عُ دَ)
ظرف غیرمتصرف است برای مکان، خواه حقیقی باشد، مانند: جلست عند زید (نزد زید نشستم) ، و خواه مجازی، مانند: عند زید علم ٌ (زید را علمی است). و برای زمان نیز بکار رود، مانند: وافیتک عند مغیب الشمس (هنگام غروب آفتاب نزد تو آمدم). و کسر عین در آن فصیح تر از ضمه و فتحه است. و از حروف جاره فقط ’من’ بر سر آن درآید، مانند: قدمت من عنده (از نزد وی آمدم). ’عند’ از دو نظر بر ’لدی’ ترجیح دارد: یکی اینکه ’عند’ برای ظرف حقیقی و مجازی به کار می رود، دیگر اینکه عند بمعنی مطلق داشتن به کار می رود خواه همراه دارنده باشد و خواه نباشد، مانند: عندی مال، یعنی مالی دارم که خواه آن مال همراه گوینده باشد و خواه همراه او نباشد. در حالی که لدی فقط در صورتی به کار می رود که آن شی ٔ همراه گوینده باشد. اصل استعمال عند، در مورد چیزیست که نزدیک عضو و یا جانبی از جوانب شخص باشد و گویند که مفهوم عند، نهایت و غایت نزدیکی است. عند از نظر معنی در چند مورد به کار می رود که از آن جمله است: بمعنی فضل و احسان، مانند: فان أتممت عشراً فمن عندک، یعنی اگر ده (سال) را کامل کنی آن از (فضل و احسان) توست، بمعنی حکم آید، مانند: عندی هذا أفضل من هذا، یعنی در حکم من این برتر از این یکی است، بمعنی عقیده و رأی، مانند: عندی کذا، یعنی بعقیدۀ من چنین است، بمعنی مالکیت و دارندگی، مانند: عندی مال، یعنی مالی دارم، برای اغراء و تشویق به کار رود، که در این صورت اسم فعل بحساب می آید، مانند: عندک زید، یعنی زید را بگیر، گاه در غیر معنی ظرفیت بکار رود که در این صورت مراد از آن قلب سلیم و معقول است، مانند: و من أنتم حتی یکون لکم عند. (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس) (از ناظم الاطباء). و رجوع به منتهی الارب و آنندراج شود. معانی فارسی ’عند’ کلماتی از این قبیل باشد: نزد. نزدیک. بر. سوی. پیش. زی: ایمان آوردند عند آن که آثار و علامات عذاب دیدند. (تفسیرابوالفتوح رازی ج 3 ص 451). چگونه خدای تعالی عند نزول عذاب ایمان قوم یونس... قبول کرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 51). هیچ از آنجا مفارقت نکردی جز عندحاجتی تا آنکه بالغ شدی. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
- عندالاستطاعه، هنگام توانایی. گاه توانستن.
- عندالاقتضاء، هنگام اقتضا. هنگام مقتضی بودن. آنگاه که اقتضا کند.
- عندالامتحان یکرم الرجل أو یهان، به گاه آزمایش گرامی می شود شخص یاخوار می گردد.
- عندالامکان، اگر بشود. هر زمان بشود. هرگاه بشود. چون ممکن شود. هرگاه ممکن باشد.
- عندالحاجه، هنگام حاجت. وقت حاجت. هنگام نیاز. هنگام ضرورت. چون احتیاج افتد.
- عندالضروره، اگر لازم باشد. اگر بایستی. هنگام نیاز. هنگام ضرورت. چون احتیاج افتد.
- عند القدره و الاستطاعه، هنگام توانایی و استطاعت. چون توانایی دست دهد.
- عنداﷲ، نزد خداوند. پیش خدا: این کرده عنداﷲ بی اجر نمی ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- عنداﷲ و عندالرسول، نزد خدا و پیغمبر.
- عنداللزوم، هرگاه باید. چون لازم شود. هرگاه لازم شود. وقت لزوم.
- عندالمطالبه، گاه بازخواست. چون مطالبه شود. وقت مطالبه کردن: طلب فلان از من یکصد تومان که عندالمطالبه کارسازی کنم. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- عندم ﱡ زید، مخفف ’عندی ام زید’ است یعنی مادر زید نزد من است. (از ناظم الاطباء).
- عند مس ّ الحاجه، وقت احتیاج. هنگام فرارسیدن احتیاج.
- من عنداﷲ، از پیش خدای. از نزد خداوند.
- من عندی، از پیش خود. از نزد خود
لغت نامه دهخدا
عند
ظرف غیر متصرف است برای مکان، خواه حقیقی باشد، خواه مجازی و برای زمان هم بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
عند
((عِ))
نزد، پیش، نزدیک
تصویری از عند
تصویر عند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عندلیب
تصویر عندلیب
(پسرانه)
بلبل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عندالضروره
تصویر عندالضروره
عنداللزوم، هرگاه لازم باشد، هرگاه باید، وقت لزوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنداللزوم
تصویر عنداللزوم
هرگاه لازم باشد، هرگاه باید، وقت لزوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عندالمطالبه
تصویر عندالمطالبه
هنگام مطالبه، هرگاه درخواست شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عندالامکان
تصویر عندالامکان
هرگاه بشود، هرزمان بشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عندالحاجت
تصویر عندالحاجت
وقت حاجت، هنگام نیاز
فرهنگ فارسی عمید
(بُغْ /بِغْ یَ)
عناد کردن و ستیزه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ دِم م)
مخفف ’عندی ام’ است. رجوع به ترکیب های ’عند’ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
موضعی است به حضرموت. (منتهی الارب). شهر بزرگی است در حضرموت، و در شعر امری ءالقیس آمده است. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
شتر کلان سر، و مذکر و مؤنث در آن یکسان است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شتری که سر بزرگ داشته باشد. (از اقرب الموارد) ، بلندبالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طویل. (اقرب الموارد). ج، عنادل. (ناظم الاطباء) ، سریع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
خون سیاوشان، یا چوب بقم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). دم الاخوین ویا بقم. (از اقرب الموارد) (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). بقم را گویند که آن چوبی باشد که چیزها بدان رنگ کنند، و خون سیاوشان را هم گفته اند. (برهان قاطع) ، جو. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
نام مادر علقمه بن سلمه، از قبیلۀ مهره است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ دَ / دِ)
جمع واژۀ عاند است که در زبان فارسی به کار رفته: اهل اسلام بدان التفات ننمودند و جز به عبدۀ نار و عندۀ کفار و تشفی بدرک نار راضی نشدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 418)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عندقه
تصویر عندقه
زیر شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عند المطالبه
تصویر عند المطالبه
آن گاه که خواهد هنگام مطالبه آنگاه که مطالبه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عندالقدره
تصویر عندالقدره
هنگام توانائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنداللزوم
تصویر عنداللزوم
هر موقع که لازم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عندالله
تصویر عندالله
در نزد خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عندالمطالبه
تصویر عندالمطالبه
موقع طلب کردن و خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عندله
تصویر عندله
خواندن بلبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عندلیب
تصویر عندلیب
هزار دستان که باوازهای رنگارنگ بانگ کند، بلبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عندیات
تصویر عندیات
افکاری که در دل قرار گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
دلخواهی گروهی از دانایان یونانی که برداشت و دلخواه آدمی را بنیاد هر باوری می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعند
تصویر تعند
ستیزه جویی
فرهنگ لغت هوشیار
خون سیاوشان از گیاهان، چوب بکم (بقم)، جو از گیاهان بقم، خون سیاوشان دم الاخوین، جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عند الله
تصویر عند الله
نزد خدای درپیش خدا: ... و عندالله معاقب نخواهد گشت
فرهنگ لغت هوشیار