جدول جو
جدول جو

معنی عنجوف - جستجوی لغت در جدول جو

عنجوف
(عُ)
در تمام معانی، بمعنی عنجف است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عنجف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ)
سر استخوانهای پهلو از جانب پشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). ج، حناجف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). طرف حزقفهالورک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جانورکی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
شترمادۀ درشت تندار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بددل. (منتهی الارب) (آنندراج). بددل و ترسو و جبان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، منقطع از نکاح. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، آوند فراخ شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تیر پهن پیکان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تیس منجوف، تکه دوال بر شکم و قضیب بسته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گشاد. گشاده.
- غار منجوف، غار گشاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد).
- قبر منجوف، قبری که جوانب آن کنده شده و درونش گشاد باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ جُ)
خشک از لاغری، کوتاه قامت درآمده اندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). شخص کوتاه قامت و پرگوشت و ستبر. (از اقرب الموارد). غالباً پیرزن را بدین صفت توصیف کنندو نون آن زائد است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عنجوف. رجوع به عنجوف شود
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
بازداشتن خود را از خوردن با وجود گرسنگی تا دیگری را بخوراند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا