جدول جو
جدول جو

معنی عنجهی - جستجوی لغت در جدول جو

عنجهی
(عُ جُ هی ی)
مرد گول کالیوه. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد گول سرگشته که خود را ستایش کند. (ناظم الاطباء) ، نادان و متکبر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ جُ هی یَ)
گولی و نادانی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). جهل و حماقت. (از اقرب الموارد) ، بزرگ منشی و بزرگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کبر و عظمت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ تُ هی ی)
منسوب به عنته، مرد نیک کوشش کننده در کار. (منتهی الارب). مرد سخت کوشش کننده در کار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عنته. رجوع به عنته شود
لغت نامه دهخدا
(عُجُهْ)
مرد خشک و جافی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ جَ / جِ)
سرشتن و آغشتن. (برهان قاطع) (آنندراج). سرشتگی و آغشتگی. (ناظم الاطباء) ، گرد کردن و جمع نمودن. (برهان قاطع) (آنندراج). فراهم آمدگی و گردکردگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ جَ)
بازوی در هودج. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بازوی در هودج که بوسیلۀ آن، در را بندند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا