جدول جو
جدول جو

معنی عنجرد - جستجوی لغت در جدول جو

عنجرد
(عَ جَ رِ)
زن چیره بر شوی، یا زن پلیدزبان یا بدخوی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). زن سلیطه، و یا زن بدخلق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ جَرَ)
زن دلیر بی باک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). زن باجرأت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَجَ)
دراز کردن هر دو لب و درپیچیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراز کردن هر دو لب و برگرداندن آنها و صدا برآوردن. (از اقرب الموارد). و این مخصوص لب است کما اینکه زنجره اختصاص به زدن انگشت دارد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است به مرو ازروستای فندین یا فریدین. و از آنجاست ابومسلم صاحب الدعوه. (شرح احوال رودکی چ سعید نفیسی ج 1 ص 288)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ رِ)
کشیده و دراز، برهنه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مهره دار و جلاداده، پایدار. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ / عَجُ / عُ جُ)
مویز، و یا نوعی از آن، و یا مویز سیاه، یا هیچکاره ترین آن. (منتهی الارب) (آنندراج). مویز و یا نوعی از مویز، و مویز سیاه و یا پست ترین مویزها. (ناظم الاطباء). دانۀ مویز را گویند که انگور خشک شده باشد و بعربی عجم الزبیب خوانند. (برهان) ، دانۀ انگور. (از اقرب الموارد) ، فرفیون که گیاهی است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به فرفیون شود
لغت نامه دهخدا
(عَ جَرْ رَ)
دلاور. (منتهی الارب). الجری ٔ. (اقرب الموارد) ، برهنه. (منتهی الارب) (آنندراج). منجرد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنجره
تصویر عنجره
بی شرم زن بد خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجرد
تصویر عجرد
درشت و سخت، تند رو، بی برگ بی بار دلاور، برهنه لخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنجر
تصویر عنجر
پلید زبان زن، چیره بر شوی، بی شرم زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنجد
تصویر عنجد
مویز سیاه
فرهنگ لغت هوشیار