منسوب به عنتر. کسی که عنتر را به بازی وادارد و از این راه روزی خورد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنتر شود، منسوب به عنتره است. و آنان جماعتی هستند از فرزندان عبدالملک بن هارون بن عنتره از اهالی کوفه که مشهورترین آنان ابوالحسن علی عنتری فقیه است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب به عنتر. کسی که عنتر را به بازی وادارد و از این راه روزی خورد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنتر شود، منسوب به عنتره است. و آنان جماعتی هستند از فرزندان عبدالملک بن هارون بن عنتره از اهالی کوفه که مشهورترین آنان ابوالحسن علی عنتری فقیه است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
نام وی محمد بن مجلی بن صائغ جزری و کنیه اش ابوالمؤید و شهرتش عنتری است. وی طبیب و حکیم و فلسفه دان و ادیب بودو شعر نیز نیکو می سرود. او از اهالی الجزیره، بین دجله و فرات بود و در ابتدا به جمعآوری و نوشتن اخبارعنتره بن شداد عبسی اشتغال داشت لذا بدین نام شهرت یافت. عنتری در حدود سال 570 ه. ق. درگذشت. و او را کتابهایی است که از آن جمله است: 1- النور المجتنی، در ادبیات و اخبار که آن را بر حسب فصلهای سال مرتب کرده است. 2- الجمانه، در علم طبیعیات و الهیات. 3- العشق الالهی و الطبیعی. 4- الاقرباذین که کتابی است بزرگ. (از الاعلام زرکلی از طبقات الاطباء ج 1 ص 290)
نام وی محمد بن مجلی بن صائغ جزری و کنیه اش ابوالمؤید و شهرتش عنتری است. وی طبیب و حکیم و فلسفه دان و ادیب بودو شعر نیز نیکو می سرود. او از اهالی الجزیره، بین دجله و فرات بود و در ابتدا به جمعآوری و نوشتن اخبارعنتره بن شداد عبسی اشتغال داشت لذا بدین نام شهرت یافت. عنتری در حدود سال 570 هَ. ق. درگذشت. و او را کتابهایی است که از آن جمله است: 1- النور المجتنی، در ادبیات و اخبار که آن را بر حسب فصلهای سال مرتب کرده است. 2- الجمانه، در علم طبیعیات و الهیات. 3- العشق الالهی و الطبیعی. 4- الاقرباذین که کتابی است بزرگ. (از الاعلام زرکلی از طبقات الاطباء ج 1 ص 290)
به انتها رسیده و به انجام رسیده. به پایان رسیده. تمام شده. محدودشده و منقطعشده و فارغ شده و موقوف شده. (از ناظم الاطباء). ج، منتهون. - منتهی شدن، به پایان رسیدن. به فرجام آمدن. انجامیدن. فرجامیدن. رسیدن به غایت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - منتهی گردیدن، منتهی شدن: هرچه ادراک او بدان منتهی گردد غایت ادراک او بود نه غایت واحد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 18). رجوع به ترکیب منتهی شدن شود. ، آنکه در علم یا فنی به حد کمال رسیده و در آن استاد شده باشد. کمال یافته. مقابل مبتدی: مذهب... میان متغلبان فضول جوی و منتهیان راست گوی به هنگام فرق حق از باطل شمشیری فاصل... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 299). آن متقی مشهور آن منتهی مذکور آن شیخ عالم اخلاص... ابواسحاق شهریار... یگانه عهد بود. (تذکرهالاولیاء عطار چ کتاب خانه مرکزی ج 2 ص 244). هلال دولت او بدرگشته در غره کمال دانش اومنتهی هم از مبداء. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 206). منتهی نبود که موقوف است او منتظر بنشسته باشد حال جو. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 159). عقده را بگشاده گیر ای منتهی عقدۀ سخت است بر کیسۀ تهی. مولوی. پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند. (گلستان). اطلاع بر آن بی ارشاد منتهی متعذر بود و وقوف برآن حد، بی مدد مربی متعسر. (مصباح الهدایه چ همایی ص 71). اما منتهی را ممکن بود که طریق سعت بگشا و... (مصباح الهدایه ایضاً ص 107). غیبت از خلق در شهود محبوب حال مبتدیان است و منتهیان از آن گذشته قصۀ زلیخاست که... (مصباح الهدایه ایضاً ص 142). اما مقام منتهیان و رای حال غیبت است چه غیبت حال کسی بود که از مضیق وجود خود خلاص کلی نیافته باشد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 142). فریق اول مبتدیان... و فریق دوم متوسطان.. و فریق سوم منتهیان. (مصباح الهدایه ایضاً ص 152) ، به انتها رساننده و به انجام رساننده. (ناظم الاطباء) ، بازایستاده. بازایستنده: اًنما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکراﷲ و عن الصلوه فهل أنتم منتهون. (قرآن 91/5)
به انتها رسیده و به انجام رسیده. به پایان رسیده. تمام شده. محدودشده و منقطعشده و فارغ شده و موقوف شده. (از ناظم الاطباء). ج، منتهون. - منتهی شدن، به پایان رسیدن. به فرجام آمدن. انجامیدن. فرجامیدن. رسیدن به غایت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - منتهی گردیدن، منتهی شدن: هرچه ادراک او بدان منتهی گردد غایت ادراک او بود نه غایت واحد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 18). رجوع به ترکیب منتهی شدن شود. ، آنکه در علم یا فنی به حد کمال رسیده و در آن استاد شده باشد. کمال یافته. مقابل مبتدی: مذهب... میان متغلبان فضول جوی و منتهیان راست گوی به هنگام فرق حق از باطل شمشیری فاصل... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 299). آن متقی مشهور آن منتهی مذکور آن شیخ عالم اخلاص... ابواسحاق شهریار... یگانه عهد بود. (تذکرهالاولیاء عطار چ کتاب خانه مرکزی ج 2 ص 244). هلال دولت او بدرگشته در غره کمال دانش اومنتهی هم از مبداء. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 206). منتهی نبود که موقوف است او منتظر بنشسته باشد حال جو. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 159). عقده را بگشاده گیر ای منتهی عقدۀ سخت است بر کیسۀ تهی. مولوی. پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند. (گلستان). اطلاع بر آن بی ارشاد منتهی متعذر بود و وقوف برآن حد، بی مدد مربی متعسر. (مصباح الهدایه چ همایی ص 71). اما منتهی را ممکن بود که طریق سعت بگشا و... (مصباح الهدایه ایضاً ص 107). غیبت از خلق در شهود محبوب حال مبتدیان است و منتهیان از آن گذشته قصۀ زلیخاست که... (مصباح الهدایه ایضاً ص 142). اما مقام منتهیان و رای حال غیبت است چه غیبت حال کسی بود که از مضیق وجود خود خلاص کلی نیافته باشد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 142). فریق اول مبتدیان... و فریق دوم متوسطان.. و فریق سوم منتهیان. (مصباح الهدایه ایضاً ص 152) ، به انتها رساننده و به انجام رساننده. (ناظم الاطباء) ، بازایستاده. بازایستنده: اًنما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکراﷲ و عن الصلوه فهل أنتم منتهون. (قرآن 91/5)
منتها در فارسی: انجامیده، فرجامیده به پایان رسیده، پایان بپایان رسیده بانجام رسیده، انجام داده، پایان انجام: (از ابتدا آفرینش تا منتهای عالم بیک نفخه اسرائیل همه در بسیط قیامت حاضر کند) (کشف الاسرار . 527: 2) یا از مبدا تا منتهی. از اول تا آخر، نهایت النهایه: (همه سر وقت حاضر شدند منتهی راضی نبودند، { آخر آخرین. یا منتهی درجه. آخرین درجه. یا منتهای مراتب. النهایه (در مورد استثنا بکار رود) یا منتهای مراد (مقصود)، نهایت مقصود کمال مطلوب. یا به منتهای چیزی رسیدن . بپایان آن رسیدن، باخر رسنده بانجام رسنده، بپایان رساننده، کسی که در علمی فنی یا صنعتی استاد شده مقابل مبتدی، تمام شده
منتها در فارسی: انجامیده، فرجامیده به پایان رسیده، پایان بپایان رسیده بانجام رسیده، انجام داده، پایان انجام: (از ابتدا آفرینش تا منتهای عالم بیک نفخه اسرائیل همه در بسیط قیامت حاضر کند) (کشف الاسرار . 527: 2) یا از مبدا تا منتهی. از اول تا آخر، نهایت النهایه: (همه سر وقت حاضر شدند منتهی راضی نبودند، { آخر آخرین. یا منتهی درجه. آخرین درجه. یا منتهای مراتب. النهایه (در مورد استثنا بکار رود) یا منتهای مراد (مقصود)، نهایت مقصود کمال مطلوب. یا به منتهای چیزی رسیدن . بپایان آن رسیدن، باخر رسنده بانجام رسنده، بپایان رساننده، کسی که در علمی فنی یا صنعتی استاد شده مقابل مبتدی، تمام شده