مگس یا خرمگس. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمگس. (ناظم الاطباء). مگس و گویند مگس ازرق و کبودرنگ، و یک دانۀ آن را عنتره گویند. (از اقرب الموارد) ، پستانداری است از راستۀ پریمات ها، جزو دستۀ میمونهای دم دار، و از گروه کاتارینین ها که جدار بین دو سوراخ بینی آن نازک است. دم این حیوان هرگز گیرنده نیست. انتهای بدن وی نزدیک به نشیمنگاه دارای پینه های قرمزرنگ است. رقاصان و مطربان دوره گرد انواع مختلف این حیوان را جهت رقاصی تربیت میکنند. (از فرهنگ فارسی معین) : برخوردار را دید که مانند عنتران بداختر در سر قبر پدر به امید عفو جرائم مضطر گردیده. (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه). - عنترباز، بازی دهنده عنتر. عنتری. رجوع به عنتری شود. ، بدترکیب. این لفظ را در مقام توهین به اشخاص به کار می برند. (از فرهنگ فارسی معین)
مگس یا خرمگس. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمگس. (ناظم الاطباء). مگس و گویند مگس ازرق و کبودرنگ، و یک دانۀ آن را عنتره گویند. (از اقرب الموارد) ، پستانداری است از راستۀ پریمات ها، جزو دستۀ میمونهای دم دار، و از گروه کاتارینین ها که جدار بین دو سوراخ بینی آن نازک است. دم این حیوان هرگز گیرنده نیست. انتهای بدن وی نزدیک به نشیمنگاه دارای پینه های قرمزرنگ است. رقاصان و مطربان دوره گرد انواع مختلف این حیوان را جهت رقاصی تربیت میکنند. (از فرهنگ فارسی معین) : برخوردار را دید که مانند عنتران بداختر در سر قبر پدر به امید عفو جرائم مضطر گردیده. (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه). - عنترباز، بازی دهنده عنتر. عنتری. رجوع به عنتری شود. ، بدترکیب. این لفظ را در مقام توهین به اشخاص به کار می برند. (از فرهنگ فارسی معین)
جسمی که قابل تجزیه و تقسیم به مواد دیگر نباشد مانند آهن و طلا، جسم بسیط، کنایه از فرد، آدم، آنچه در به وجود آمدن چیزی تاثیر داشته باشد، عامل، هر یک از چهار عنصر اربعه، آخشیج، کنایه از اصل، گوهر
جسمی که قابل تجزیه و تقسیم به مواد دیگر نباشد مانند آهن و طلا، جسم بسیط، کنایه از فرد، آدم، آنچه در به وجود آمدن چیزی تاثیر داشته باشد، عامل، هر یک از چهار عنصر اربعه، آخشیج، کنایه از اصل، گوهر
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
بوزینِه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، بوزِنِه، بوزَنینِه، پوزینِه، پَهنانِه، مَهنانِه، کَبی، کَپی، گُپی، قِرد
ماده ای خوش بو و خاکستری رنگ که در معده یا رودۀ عنبرماهی تولید و روی آب دریا جمع می شود. گاهی خود ماهی را صید می کنند و آن ماده را از شکمش بیرون می آورند عنبر اشهب: نوعی عنبر خالص و تیره رنگ
ماده ای خوش بو و خاکستری رنگ که در معده یا رودۀ عنبرماهی تولید و روی آب دریا جمع می شود. گاهی خود ماهی را صید می کنند و آن ماده را از شکمش بیرون می آورند عنبر اشهب: نوعی عنبر خالص و تیره رنگ
نام وی محمد بن مجلی بن صائغ جزری و کنیه اش ابوالمؤید و شهرتش عنتری است. وی طبیب و حکیم و فلسفه دان و ادیب بودو شعر نیز نیکو می سرود. او از اهالی الجزیره، بین دجله و فرات بود و در ابتدا به جمعآوری و نوشتن اخبارعنتره بن شداد عبسی اشتغال داشت لذا بدین نام شهرت یافت. عنتری در حدود سال 570 ه. ق. درگذشت. و او را کتابهایی است که از آن جمله است: 1- النور المجتنی، در ادبیات و اخبار که آن را بر حسب فصلهای سال مرتب کرده است. 2- الجمانه، در علم طبیعیات و الهیات. 3- العشق الالهی و الطبیعی. 4- الاقرباذین که کتابی است بزرگ. (از الاعلام زرکلی از طبقات الاطباء ج 1 ص 290)
نام وی محمد بن مجلی بن صائغ جزری و کنیه اش ابوالمؤید و شهرتش عنتری است. وی طبیب و حکیم و فلسفه دان و ادیب بودو شعر نیز نیکو می سرود. او از اهالی الجزیره، بین دجله و فرات بود و در ابتدا به جمعآوری و نوشتن اخبارعنتره بن شداد عبسی اشتغال داشت لذا بدین نام شهرت یافت. عنتری در حدود سال 570 هَ. ق. درگذشت. و او را کتابهایی است که از آن جمله است: 1- النور المجتنی، در ادبیات و اخبار که آن را بر حسب فصلهای سال مرتب کرده است. 2- الجمانه، در علم طبیعیات و الهیات. 3- العشق الالهی و الطبیعی. 4- الاقرباذین که کتابی است بزرگ. (از الاعلام زرکلی از طبقات الاطباء ج 1 ص 290)
ابن شدادبن عمرو بن معاویه بن قراد عبسی. مشهورترین سواران عرب در جاهلیت بود و از شعرای درجۀ اول نیز به شمار می رفت. اصل او از نجد و مادرش زبیبه نام داشت و از اهالی حبشه بود، لذا چهرۀ عنتره بسیاهی می رفت. وی به عزت نفس، حلم و بردباری شهرت داشت. او را عشق و محبتی وافر نسبت به دخترعمش ’عبله’ بوده است، بطوریکه در تمام قصایدش وی را یاد کرده است. در جوانی با امری ءالقیس شاعر ملاقات کرد. و نیز در جنگ داحس و غبراء شرکت داشت. او را عمری طولانی بود و در حدود سال 22 قبل از هجرت به دست الاسد الرهیص یا جبار بن عمرو طایی کشته شد. عنتره دارای اشعاری نغز و نیکو است و دیوان شعری به وی نسبت میدهند که بیشتر اشعار آن جعلی است. و نیز داستان عنتره که تخیلی است از وی، نزد عرب مشهوراست و فرنگی ها آن را از شاهکارهای ادبیات عرب دانسته اند و به زبانهای آلمانی و فرانسوی ترجمه شده است. ولی گویندۀ داستان شناخته نیست. نام او را ’عنتربن شداد...’ نیز گفته اند. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: الاغانی ج 8 ص 237. خزانهالادب بغدادی ج 1ص 62. آداب اللغه العربیه ج 1 ص 117. الشعر و الشعراء ص 75. جمهره اشعار العرب ص 93. نام عنتر در ادبیات فارسی نیز بسیار به کار رفته است و چه بسا که با نام عمرو همراه است که اشاره به عمرو بن عبدود است، و وی یکی دیگر از شجاعان عرب بشمار می رفت: مبارزانی بر تیغ او بتیغ گذاشت که هر یکی را صد بنده بود چون عنتر. فرخی. دگر شجاعت گویی چو او نه عنتر بود نه عمرو بود و نه معن و نه مالک اشتر. عنصری. ولید و حارث و بوجهل و عتبه و شیبه کجاست آصف و کو ذوالخمار و کو عنتر. ناصرخسرو. گردن به طاعت نز گزافه داد عمرو و عنترش برخوان اگر نه بیهشی آثار فتح خیبرش. ناصرخسرو. رجوع به عمرو بن عبدودبن ... شود
ابن شدادبن عمرو بن معاویه بن قراد عبسی. مشهورترین سواران عرب در جاهلیت بود و از شعرای درجۀ اول نیز به شمار می رفت. اصل او از نجد و مادرش زبیبه نام داشت و از اهالی حبشه بود، لذا چهرۀ عنتره بسیاهی می رفت. وی به عزت نفس، حلم و بردباری شهرت داشت. او را عشق و محبتی وافر نسبت به دخترعمش ’عبله’ بوده است، بطوریکه در تمام قصایدش وی را یاد کرده است. در جوانی با امری ءالقیس شاعر ملاقات کرد. و نیز در جنگ داحس و غبراء شرکت داشت. او را عمری طولانی بود و در حدود سال 22 قبل از هجرت به دست الاسد الرهیص یا جبار بن عمرو طایی کشته شد. عنتره دارای اشعاری نغز و نیکو است و دیوان شعری به وی نسبت میدهند که بیشتر اشعار آن جعلی است. و نیز داستان عنتره که تخیلی است از وی، نزد عرب مشهوراست و فرنگی ها آن را از شاهکارهای ادبیات عرب دانسته اند و به زبانهای آلمانی و فرانسوی ترجمه شده است. ولی گویندۀ داستان شناخته نیست. نام او را ’عنتربن شداد...’ نیز گفته اند. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: الاغانی ج 8 ص 237. خزانهالادب بغدادی ج 1ص 62. آداب اللغه العربیه ج 1 ص 117. الشعر و الشعراء ص 75. جمهره اشعار العرب ص 93. نام عنتر در ادبیات فارسی نیز بسیار به کار رفته است و چه بسا که با نام عمرو همراه است که اشاره به عمرو بن عبدود است، و وی یکی دیگر از شجاعان عرب بشمار می رفت: مبارزانی بر تیغ او بتیغ گذاشت که هر یکی را صد بنده بود چون عنتر. فرخی. دگر شجاعت گویی چو او نه عنتر بود نه عمرو بود و نه معن و نه مالک اشتر. عنصری. ولید و حارث و بوجهل و عتبه و شیبه کجاست آصف و کو ذوالخمار و کو عنتر. ناصرخسرو. گردن به طاعت نز گزافه داد عمرو و عنترش برخوان اگر نه بیهشی آثار فتح خیبرش. ناصرخسرو. رجوع به عمرو بن عبدودبن ... شود
شهری است در ساحل یهودا صحیفۀ یوشع 19: 7 که آن را توکن نیز گویند کتاب اول تواریخ ایام 4: 32 و بعضی را گمان چنان است که عاتر همان تل آثار است و دیگران آن را عتاره گویند و بعضی گمان دارند که عطره میباشد. (قاموس کتاب مقدس)
شهری است در ساحل یهودا صحیفۀ یوشع 19: 7 که آن را توکن نیز گویند کتاب اول تواریخ ایام 4: 32 و بعضی را گمان چنان است که عاتر همان تل آثار است و دیگران آن را عتاره گویند و بعضی گمان دارند که عطره میباشد. (قاموس کتاب مقدس)
منسوب به عنتر. کسی که عنتر را به بازی وادارد و از این راه روزی خورد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنتر شود، منسوب به عنتره است. و آنان جماعتی هستند از فرزندان عبدالملک بن هارون بن عنتره از اهالی کوفه که مشهورترین آنان ابوالحسن علی عنتری فقیه است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب به عنتر. کسی که عنتر را به بازی وادارد و از این راه روزی خورد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنتر شود، منسوب به عنتره است. و آنان جماعتی هستند از فرزندان عبدالملک بن هارون بن عنتره از اهالی کوفه که مشهورترین آنان ابوالحسن علی عنتری فقیه است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)