جدول جو
جدول جو

معنی عنبرسارا - جستجوی لغت در جدول جو

عنبرسارا
(عَمْ بَ)
عنبرسار. پر از عنبر، خوشبوی ترین عنبرها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عنبرسارا
عنبر بسیار خوشبوی و خالص
تصویری از عنبرسارا
تصویر عنبرسارا
فرهنگ لغت هوشیار
عنبرسارا
سارا، عنبرفام
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنبربار
تصویر عنبربار
دارای بوی خوش، خوش بو مانند عنبر
فرهنگ فارسی عمید
(عَمْ بَ نِ)
در تداول عوام، پشکل خر یا ماچه خر. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ قَمْ بَ)
دهی است از دهستان زاوۀ بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. سکنۀ آن 218 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ با رِ)
زرشک. (ناظم الاطباء). رجوع به زرشک شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مخفف عنبربارنده. معطر و دارای بوی خوش. (ناظم الاطباء) :
عکس خط و خال عنبربار آن مشکین غزال
می کند پرنافه چون صحرای چین آئینه را.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنبربار
تصویر عنبربار
خوش بو، معطر
فرهنگ فارسی معین