جدول جو
جدول جو

معنی عنایتی - جستجوی لغت در جدول جو

عنایتی
(عُمْ بُ / عُ نُ بُ / عُمْ بَ)
دهی است جزء دهستان آبشار بخش شادگان شهرستان خرمشهر. سکنۀ آن 1350 تن. آب آنجا از رود خانه جراحی و محصول آن غلات، برنج و خرماست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنایت
تصویر عنایت
(پسرانه)
لطف، نیکی، احسان، کمک، یاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پنالتی
تصویر پنالتی
جزا، در ورزش فوتبال نقض عمدی مقررات بازی از طرف مدافعان دروازه، هرگاه در داخل محوطۀ ۱۸ قدم یا منطقۀ پنالتی خطایی صورت بگیرد داور دستور می دهد توپ را در نقطۀ پنالتی بکارند و یک تن از دستۀ مقابل توپ را به داخل دروازه بزند، تاوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنایت
تصویر عنایت
قصد کردن، آهنگ کردن، حفظ کردن، اهتمام داشتن، توجه و اشتغال به امری، قصد و اهتمام، مهربانی، لطف، یاری، کمک
عنایت الهی: لطف و بخشش خداوند
عنایت کردن: توجه کردن، یاری کردن، لطف کردن، کنایه از بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاریتی
تصویر عاریتی
عاریت، کنایه از آنچه ناپایدار باشد و دوام و بقا نداشته باشد، برای مثال به عمر عاریتی اعتماد هیچ مکن / که پنج روز دگر می رود به استعجال (سعدی۲ - ۶۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
(عِ یَ)
عنایه. قصد کردن و اهتمام داشتن بچیزی. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). اهتمام. (فرهنگ فارسی معین) ، مددکاری و دستگیری و یاری و امداد، میل و محبت. (ناظم الاطباء) ، قصد. (فرهنگ فارسی معین) ، توجه. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) ، مهربانی و لطف و احسان و بخشش و انعام. (ناظم الاطباء). عنایه. رجوع به عنایه شود:
بهر تفضل از او کشوری به نعمت و ناز
بهر عنایت از او عالمی به جامه و جام.
فرخی.
اختران را عنایتی است بدو
همه بر سعد او کنند قران.
فرخی.
زعم امیرالمؤمنین آن است که عنایت خدای تعالی در هر دو صورت نعمت و نقمت بر او بسیار است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309). هر کجا عنایت آفریدگار جل جلاله آمد همه هنرها و بزرگیها ظاهر کرد. (تاریخ بیهقی ص 387). واین جز عنایت الهی نیست که طبیعت را این قوت داده ست تا این اجسام طبیعی را بدینگونه می پرورد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عنایت ایزدیست که طبیعت را این قوتها بداده ست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
حری که من از عنایت رایش
با حاصل و دستگاه و امکانم.
مسعودسعد.
دید ارباب من عنایت تو
زآن همه کارها بسامان است.
مسعودسعد.
آخر ای خواجۀ عمید حسن
از تو این خلق را عنایت نیست.
مسعودسعد.
امروز هرچه دارم از عنایت آن پادشاهزاده دارم. (چهارمقاله).
یارب ز حال محنت خاقانی آگهی
در حال او به عین عنایت نگاه کن.
خاقانی.
مرا تو باش که از ما و من دلم بگرفت
برآر تیغ عنایت نه من گذار و نه ما.
خاقانی.
در آینه عنایت صیقل شناخته
زو قبله کرده و شده سرمست و مستهام.
خاقانی.
از خدای تعالی عافیت خواستند و در پناه عنایت و رحمت او گریختند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298). آن ولایت بر پسر ابونصر مقرر داشت و او را به عنایت و رعایت مخصوص میداشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 267). به امان پناهید و زنهار طلبید و در ذمت عنایت و رعایت حاجب آلتونتاش گریخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 342).
بار عنا کش به شب قیرگون
هرچه عنا بیش عنایت فزون.
نظامی (خسرو و شیرین ص 6).
تا بمن امید هدایت کراست
تا بخداچشم عنایت کراست.
نظامی.
ولی چون کرد حیرت تیزگامی
عنایت بانگ برزد کای نظامی.
نظامی (مخزن الاسرار ص 101).
ای صدهزار عاشق لب خشک و دل در آتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت.
عطار.
پس بگفتندش امیران کین فنی است
از عنایتهاست کار جهد نیست.
مولوی.
هرکه در سایۀ عنایت اوست
گنهش طاعت است و دشمن دوست.
سعدی.
به عین عنایت نظر کرده و تحسین بلیغ فرموده. (گلستان).
بیا که نوبت صلحست و آشتی و عنایت
بشرط آنکه نگوئیم از گذشته حکایت.
سعدی.
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 219).
، (اصطلاح فلسفه) عنایت توجه مافوق است به مادون. و علم حق تعالی را به نظام احسن و خیر مطلق که عین وجود نظام جملی جهان است بنحو اکمل و اتم عنایت نامند. شیخ اشراق گوید: عنایت حق تعالی عبارت از علم بسیط اوست به اشیاء بنحو اعلی و اشرف. و علم به نظام خیر کلی است بدون داعی و غرضی که عاید او شود. صدرا گوید: جامع علم و رضاو علیت، عنایت است و همه آنها عین ذات اوست. به این معنی که ذات او عین علم به نظام خیر و عین سبب تام و عین رضا است که عبارت از مشیت ازلیه است. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی از اسفار ج 3 ص 111، و شرح منظومه ص 172).
- عنایت آثار، دارای آثار عنایت و توجه: انوار عنایت آثار ’ان ینصرکم اﷲ فلا غالب لکم’ بر وجنات احوالشان می تابد. (حبیب السیر ج 3 ص 1)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
احمد بن احمد، مکنی به ابوالعنایات. رجوع به احمد (ابن احمد) در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی ج 1 ص 30 شود
لغت نامه دهخدا
پشتک جامه کوتاه که تا کمر باشد زیرجامه عجب بودن عجیبی شگفتی: یعنی ای الله عجایبی تو و همه عشقها در عجایبی باشد و همه زندگی در عجایبی توست
فرهنگ لغت هوشیار
توجه، مهربانی و لطف و احسان و بخشش و انعام، مددکاری و دستگیری و یاری و امداد
فرهنگ لغت هوشیار
شهرستانی شارسانی منسوب به ولایت: اهل شهرستان (بجز پایتخت)، یا لهجه ولایتی. لهجه ای که مردم شهرستانها بدان تکلم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعنایی
تصویر رعنایی
خود آرایی، تکبر خودپسندی، زیبایی خوشگلی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به صناعت صنعتی. توضیح در عربی صناعی آید ولی در فارسی به قیاس ابا حتی و ملامتی و نظایر آنها جایز است
فرهنگ لغت هوشیار
سپنجی گذ ران و باری منسوب به عاریت، آن چه به عاریت ستانند، آن چه را که بقا نباشد چون زندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاریتی
تصویر عاریتی
ناپایدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعنایی
تصویر رعنایی
((رَ))
خودآرایی، خودبینی، خوش قامتی، زیبایی
فرهنگ فارسی معین
((پِ))
جریمه ای که بر اثر خطای بازیکن به نفع حریف به او تعلق می گیرد و نوع آن در بازی های مختلف فرق دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنایت
تصویر عنایت
((عِ یَ))
توجه داشتن، دقت کردن، نگهداری کردن، حفاظت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هدایتی
تصویر هدایتی
راهبردی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عنایت
تصویر عنایت
آگاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عاریتی
تصویر عاریتی
کسانه
فرهنگ واژه فارسی سره
اعتنا، التفات، تفضل، تمایل، توجه، فیض، لطف، مرحمت، مهربانی، میل، نظر، نگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
Cognitive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
cognitif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
cognitivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
kognitif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
संज्ञानात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
cognitief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
poznawczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
cognitivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
cognitivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
认知的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
когнітивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
kognitiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
когнитивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
인지의
دیکشنری فارسی به کره ای