جدول جو
جدول جو

معنی عنافط - جستجوی لغت در جدول جو

عنافط
(عَ فِ)
جمع واژۀ عنفط. رجوع به عنفط شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ خَوْ وُ)
موی از پوست برکنده به آتش سوختن جهت خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). یفعل ذلک فی الجدب. (منتهی الارب). رجوع به تنافیط شود، کفک انداختن دیگ. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تنافط القدر، رومت بالزبد، کفک انداخت آن دیگ. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَفَ)
تکلف و عدم مرافقت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ)
مرافقت نکردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آزردن، درشتی نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ فِ)
جمع واژۀ عنفقه. رجوع به عنفقه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ فِ)
رجل عنافش اللحیه، مرد انبوه و دراز ریش. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ شِ)
جمع واژۀ عنشط وعنشطه. (ناظم الاطباء). رجوع به عنشط و عنشطه شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
رجل عافط، مرد گوززن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا